smile

smile
part26

شب
تو پارک منتظر بودم جونگکوک بیاد نیومد زنگ زدم بهش
ا/ت: الو
کوک: ا/ت بیمارستانم بعد زنگ میزنم
ا/ت: بیمارستان
نگران شده بودم نکنه اتفاقی براش افتاده سریع تاکسی گرفتم رفتم بیمارستان
جونگکوک بیرون اتاق بود رفتم پیشش
ا/ت: چیشده
کوک: تو اینجا چیکار میکنی؟ چرا اومدی؟
ا/ت: نگران شدم
کوک: نمیخواد برگرد
ا/ت: میخوام پیشت باشم
اومد نزدیکم بغلم کرد
ا/ت: چیشده؟ کوک چرا بهم نمیگی
کوک: مامانم😭
اولین بار بود گریشو میدیدم امروز قرار بود روز خوبی براش باشه چون احساساتش بعد از سه سال برگشته بود
ا/ت: بیا بشین بگو ببینم مامانت چی؟
کوک: مامانم بهوش اومد
ا/ت: چی؟
کوک: بهوش اومد و سریع بردنش اتاق عمل
ا/ت: چرا
کوک: نمیدونم گفتن عمل سختیه اگه بهوش نیاد دیگه هیچوقت😭😭
ا/ت: بهوش میاد مطمئن باش
کوک: اگه نیومد هیچوقت خودمو نمیبخشم
دستشو گرفتم
کوک:حالم خوب نیست ا/ت
ا/ت: میفهمم
کوک: نمیخوام امشب اینجا باشی برگرد برو خونه چیزی شد بهت زنگ میزنم
ا/ت: نه میخوام کنارت باشم
کوک: خسته میشی
ا/ت: نه خوبم
سرشو گذاشت رو شونم اشکاشو احساس میکردم میجون گفته بود اوهم خواهر داره هم پدر چرا اونا نیومدن
ا/ت: میشه یا سوال بپرسم
کوک: بپرس
ا/ت: پدرت و خواهرت کجان؟
کوک: خارج
ا/ت: مگه پدرت از مادرت جدا شده؟
کوک: نه رفته خارج به خواهرم سر بزنه اخر هفته برمیگرده منم بهشون زنگ نزدم بگم مامان داره عمل میشه
ا/ت: خوب کاری کردی یه لحظه صبر کن الان میام
رفتم زنگ زدم به میجون
ا/ت: میجون داداش من امشب پیش دوستم میمونم
میجون: باز میخوای دروغ بگی که پیش بورا هستی
ا/ت: نه دوستم نیلا داریم رو یه پروژه کار میکنیم
میجون: همونی نبود که تو مسابقات انداختت
ا/ت: بزار بعد حرف میزنیم من باید برم فقط خواستم به مامان و بابا بگی
میجون: باشه
گوشیو قطع کردم و خواستم برگردم پیش جونگکوک دیدم پشتم ایستاده
ا/ت: جونگکوک
کوک: ا/ت بخاطر من داداشتو پیچوندی
ا/ت: میخواستم پیشت باشم
کوک: برگرد معلوم نیست کی عمل تموم بشه
ا/ت: اگه دو روز هم طول بکشه من پیشت میمونم
باز رفتم نشستم اومد پیشم
کوک: چیزی خوردی؟
ا/ت: نه میل ندارم
کوک: نمیشه که خوب نیست باید یه چیزی بخوری
ا/ت: خودت چی؟
کوک: من؟
ا/ت: اره چیزی خوردی؟
کوک: نه
ا/ت: فعلا تو مهم تری تو برو
کوک: منم نمیخوام
سرمو گذاشتم شونه ی جونگکوک خیلی خوابم میومد دیشب هم درست نخوابیدم چشمامو بستم خوابم برد

#فیک
#سناریو