سرنوشت عجیب من
پارت ۱۳
ویو تهیونگ
منو جونگ کوک امروز با منیجرو محافظا اومدیم مرکز خرید تو پارکینگ بودیم داشتیم سوار ماشین میشدیم که صدای برو ورد دو ماشینو شنیدیم
کوک:اوه بیا بریم ببینم چه خبره
تهیونگ: اوهوم
جمعیت زیادی جمع شده بودن
یه مرد بایه دختر تصادف کرده بود
وقتی صورت دختره رو دیدم چهار ستون بدنم لرزید
ا.ت؟اون اینجا چیکار میکنه؟
جمعیتو کنار زدم با دوتا دستام بغلش کردم
تهیونگ:ا.ت؟ا.ت بیدار شو*گریه
تهیونگ: صدامو میشنوی ا.ت؟
تهیونگ: به چی نگاه میکنین به امبولانس زنگ بزنین
همه جمعیت با دیدنم تعجب کرده بودن فکرشم نمیکرن یه ایدل دورو برشون باشه
تهیونگ:جونگ کوک کمکم کن ببرمش تو ماشین
براید استایل بغلش کردم صورتش خونی بود
جونگ کوک در ماشینو باز کرد گذاشتم رو صندلی عقب ماشین
راننده حرکت کرد
تهیونگ:سریعتر لطفا
تهیونگ:ا.ت لطفا بیدار شو *گریه
رسیدیم به بیمارستان
پیاده شدم براید استایل بغلش کردم بردمش تو بیمارستان
تهیونگ: پرستار لطفا کمکم کنید
پرستار: ت.تهیونگ
تهیونگ: لطفا کمکم کنید
پرستار به خودش اومد سریع یه برانکارد اوردو ا.ت رو گذاشت توش بردتش تو اتاق راه ندادنم تو اتاق دستامو لباسم پر خون بود
اخه چجوری این اتفاق افتاد؟
رو صندلی منتظر دکتر بودم
که از ته سالن کوکو دیدم که داره بدو بدو میاد طرفم
کوک:اون. همون دخترست؟
سرمو تکون دادم
کوک: نگران نباش حالش خوب میشه
تهیونگ : چطور میتونم نگرانش نباشم
کوک:خبرنگارا دم در ریختن قرار شایعات جدیدی درست کنن
تهیونگ: برام مهم نیست
دکتر از تو اتاق اومد بیرون*
تهیونگ: حالش خوبه دختر؟
یه نفس صدا دار کشید
دکتر: به خیر گذشت اگه دیر تر میاوردینش ممکن بود خون تو سرش لخته بشه کارمون سخت میشد
تهیونگ: الان حالش چطوره؟
دکتر:نیاز به استراحت داره
دکتر:به نظرم به پدر و مادرش خبر بدین
تهیونگ:اوهوم
تهیونگ: خیلی ممنون
کوک:حالا چجوری میخوای مامانو باباشو خبر کنی
تهیونگ: مامانش صاحب رستورانیه که پریروز رفتیم
کوک:جدا؟
رفتم تو توالت دستامو شستم
زنگ زدم به تلفن ثابت رستوران
(تهیونگ: میتونم با خانم لی صحبت کنم کار مهمی دارم
&حتما
تهیونگ: ممنون
یه چند مین صبر کردم
م ا.ت:بفرماییپ
تهیونگ: سلام خانم لی تهیونگم
م ا.ت: تهیونگ؟
تهیونگ:ا.ت؟اون. اون تصادف کرده
م ا.ت:چ.چی؟
م ا.ت:ک.کدوم بیمارستان؟
تهیونگ:بیمارستان یانگسان )
ویو ا.ت
چشامو اروم باز کردم
سرم درد میکرد
متوجه باندی شدم که به سرم بسته شده بود
من اینجا چیکار میکنم؟چه اتفاقی برام افتاده؟
پرستار: دکترو صدا کنید بیمار بهوش اومد
بعد چند مین دکتر اومد
دکتر:بلاخره بهوش اومدی دخترم
ا.ت:کی منو اینجا اورده
دکتر:حدسشم نمیتونی بزنی
ا.ت:ک.کی؟
دکتر:کیم تهیونگ
ا.ت:چ.چی؟
دکتر:میدونستم تعجب میکنی؟
ویو تهیونگ
منو جونگ کوک امروز با منیجرو محافظا اومدیم مرکز خرید تو پارکینگ بودیم داشتیم سوار ماشین میشدیم که صدای برو ورد دو ماشینو شنیدیم
کوک:اوه بیا بریم ببینم چه خبره
تهیونگ: اوهوم
جمعیت زیادی جمع شده بودن
یه مرد بایه دختر تصادف کرده بود
وقتی صورت دختره رو دیدم چهار ستون بدنم لرزید
ا.ت؟اون اینجا چیکار میکنه؟
جمعیتو کنار زدم با دوتا دستام بغلش کردم
تهیونگ:ا.ت؟ا.ت بیدار شو*گریه
تهیونگ: صدامو میشنوی ا.ت؟
تهیونگ: به چی نگاه میکنین به امبولانس زنگ بزنین
همه جمعیت با دیدنم تعجب کرده بودن فکرشم نمیکرن یه ایدل دورو برشون باشه
تهیونگ:جونگ کوک کمکم کن ببرمش تو ماشین
براید استایل بغلش کردم صورتش خونی بود
جونگ کوک در ماشینو باز کرد گذاشتم رو صندلی عقب ماشین
راننده حرکت کرد
تهیونگ:سریعتر لطفا
تهیونگ:ا.ت لطفا بیدار شو *گریه
رسیدیم به بیمارستان
پیاده شدم براید استایل بغلش کردم بردمش تو بیمارستان
تهیونگ: پرستار لطفا کمکم کنید
پرستار: ت.تهیونگ
تهیونگ: لطفا کمکم کنید
پرستار به خودش اومد سریع یه برانکارد اوردو ا.ت رو گذاشت توش بردتش تو اتاق راه ندادنم تو اتاق دستامو لباسم پر خون بود
اخه چجوری این اتفاق افتاد؟
رو صندلی منتظر دکتر بودم
که از ته سالن کوکو دیدم که داره بدو بدو میاد طرفم
کوک:اون. همون دخترست؟
سرمو تکون دادم
کوک: نگران نباش حالش خوب میشه
تهیونگ : چطور میتونم نگرانش نباشم
کوک:خبرنگارا دم در ریختن قرار شایعات جدیدی درست کنن
تهیونگ: برام مهم نیست
دکتر از تو اتاق اومد بیرون*
تهیونگ: حالش خوبه دختر؟
یه نفس صدا دار کشید
دکتر: به خیر گذشت اگه دیر تر میاوردینش ممکن بود خون تو سرش لخته بشه کارمون سخت میشد
تهیونگ: الان حالش چطوره؟
دکتر:نیاز به استراحت داره
دکتر:به نظرم به پدر و مادرش خبر بدین
تهیونگ:اوهوم
تهیونگ: خیلی ممنون
کوک:حالا چجوری میخوای مامانو باباشو خبر کنی
تهیونگ: مامانش صاحب رستورانیه که پریروز رفتیم
کوک:جدا؟
رفتم تو توالت دستامو شستم
زنگ زدم به تلفن ثابت رستوران
(تهیونگ: میتونم با خانم لی صحبت کنم کار مهمی دارم
&حتما
تهیونگ: ممنون
یه چند مین صبر کردم
م ا.ت:بفرماییپ
تهیونگ: سلام خانم لی تهیونگم
م ا.ت: تهیونگ؟
تهیونگ:ا.ت؟اون. اون تصادف کرده
م ا.ت:چ.چی؟
م ا.ت:ک.کدوم بیمارستان؟
تهیونگ:بیمارستان یانگسان )
ویو ا.ت
چشامو اروم باز کردم
سرم درد میکرد
متوجه باندی شدم که به سرم بسته شده بود
من اینجا چیکار میکنم؟چه اتفاقی برام افتاده؟
پرستار: دکترو صدا کنید بیمار بهوش اومد
بعد چند مین دکتر اومد
دکتر:بلاخره بهوش اومدی دخترم
ا.ت:کی منو اینجا اورده
دکتر:حدسشم نمیتونی بزنی
ا.ت:ک.کی؟
دکتر:کیم تهیونگ
ا.ت:چ.چی؟
دکتر:میدونستم تعجب میکنی؟
۴.۹k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.