بدبوی

#بد_بوی
#پارت_۶

بعد اینکه شامم رو کوفت کردم خسته اومدم لش شدم رو تخت که گوشیم صداش دراومد دیرینگ
شماره ناشناس
این دیگه چه خریه؟
پوف
توف تو روش هرکی هست تو این ساعت ول نمیکنه هی زرت زرت داره پشت سر هم پیام میده

گوشیم رور روشن کردم رفتم تو پی وی یارو

_پرنسس الینا

این کیه؟

_شما؟

_عمدا گفتم پرنسس بفهمی منم چشد نفهمیدی منم بابا جیمسون

هااااا؟؟؟

_شماره من رو از کجا گیر اوردی اقا جیمسون

_بازم شدم اقا؟

_اره

_از پدرم گرفتم

_عه
خوب حالا چیکار داری؟

_نچ نچ از یه خانم متشخصی مثل تو بعیده

_چیه؟

_بیا دم پنجره

_هااا؟؟؟
کحا بیام ؟
چیشدههه؟
امدی کجا
یاخدا

_هول نکن
دم پنجره اتاقتم

وای این چه میگه

_چی میگی تو؟

_میگم بیا

زود میرم در پنجره رو باز میکنم و بلهههه
جیسمون خان دم پنجرس

_تو این جا چه غلطی میکنی ؟

_تو قصر زندگی می‌کنی ولی اصلا ادب نداری ها

_خفه بابا تو خودت تو کاخ زندگی می‌کنی چه گلی زدی به سرت؟

_هیچی واقعا

_ای بابا تو دیگه کی هستی هنوز یک روزه من رو دیدی پاشدی اومدی دم پنجره اتاقم اصلا آدرس من رو از کجا پیدا کردی از کجا میدونی این اتاق منه

_از ما فکر کردی این کارای کوچیک بر نمیاد؟

_نه واقعا

_ام

_چی میخوای

_میخوام ببرمت یه جایی

_اصلا اگه بیام

_این گزینه رو نداریم

_تا نگی کجا هیچ جا باهات نمیام
تازشم خیلی خستم

_خستگیت در میاد زود باش

_خانوادم رو چیکار کنم؟

_مگه بچه ای ؟

_نمیدونم شاید ؟

_زود باش شانس آوردیم اتاقت طبقه اوله بپر میگیرمت

_دیوونه ای پام میشکنه؟

_بهم اعتماد داری؟

_نه راستش

_وای دیوونم کردی میگم بپر

_اوف چجوری میتونی راضیم کنی؟

_ما اینیم دیگه

شرط پارت بعد لایک ها بالای ۱۵ تا