👑💜
{رویای شیرین من}
پارت : 7
👑👑👑👑👑👑👑👑👑👑👑👑
ویو راوی :
نامجون گفت :
- حرف بزن
جیمین تکون خورد که نامجون داد زد :
- میگم حرف بزن
شوگا چشم غره ای رفت و گفت :
- آی کیو 148 دهنش بسته است چجوری می خواد حرف بزنه؟
نامجون :
- اِ راست میگی ، تهیونگ دهنش رو باز کن
تهیونگ چسب و با شتاب کشید که جیمین از دردش آخ بلندی گفت ، جین :
- زر بزن دیگه
جیمین :
- ای بابا بزار نفس بگیرم
جونگ کوک :
- خب گرفتی بگو
جیمین :
- راستش داستان از اونجایی شروع شد که ...
فلش بک به 1 ماه پیش :
ویو جیمین :
نامجون گفته بود کتاب هایی که از کتابخونه قرض گرفته رو ببرم پس بدم چون خودش کار داره . منم قبول کردم و رفتم .
وقتی داشتم کتاب هارو پس میدادم ، دختری رو دیدم که همراه با دوستش دارن کتاب بر می دارن و میخندن و کتابدار هم بهشون تذکر سکوت میده اما اونها ادامه میدن ، یه چند لحظه غرق دیدنش شدم که با صدای کتابدار به خودم اومدم کتاب ها رو تحویل دادم . اما به بهانه اینکه دختر و ببینم رفتم تا توی کتابخونه گشتی بزنم ، چشمام که هوش از سرش رفته بود با وجود کلاه و ماسک هم به خوبی دیده میشد ، آروم لبخندی روی لبام نشست و از کتابخونه خارج شدم .
روز بعدش هم اومدم تا دختر و ببینم اما نبود ! و اما روز های بعدش و هفته های بعدش ، هفته پنجم کم کم نا امید شدم و هفته هفتم امیدم رو از دست دادم ، سرمو انداختم پایین ، ناخودآگاه اشکی روی گونم غلتید و همین موقع کسی رو ندیدم محکم خوردم بهش ، داشت میوفتاد که از کمرش گرفتم و نزاشتم بیوفته . سرعت زیاد باعث شد کلاه از سرش بیوفته و محکم یقه لباسم رو بچسبه .
بهش که نگاه کردم دیدم این همون دختریه که دل من و با نگاه اول ازآن خودش کرد .
ولش کردم که تعظیم کرد و گفت :
- ببخشید حواسم نبود
- نه نه من عذر می خوام من بی دقتی کردم و شما رو ندیدم
توی جمع کردن کتاب ها بهش کمک کردم و بردمشون پیش کتابدار که گفت :
- من هانا هستم جانگ هانا از آشنایی باهاتون خوشبختم
- آمم منم پارک جیمین هستم
توی کتابخونه قدم می زدیم و برای همدیگه از اتفاق هایی که افتاده تعریف می کردیم که نگاهی به ساعت کرد و گفت :
- من دیرم شده باید برم
- حداقل میتونم شمارتون رو داشته باشم؟
- حتما
و بعد گرفتن شمارش از کتابخونه خارج شد حس خیلی خوبی داشتم ...
پایان فلش بک
👑👑👑👑👑👑👑👑👑👑👑👑
( جیهوپ توی پارت بعد هست الان نیست بیرونه و درحال انجام خرید هستش به خاطر همین توی این پارت نیستش )
پارت : 7
👑👑👑👑👑👑👑👑👑👑👑👑
ویو راوی :
نامجون گفت :
- حرف بزن
جیمین تکون خورد که نامجون داد زد :
- میگم حرف بزن
شوگا چشم غره ای رفت و گفت :
- آی کیو 148 دهنش بسته است چجوری می خواد حرف بزنه؟
نامجون :
- اِ راست میگی ، تهیونگ دهنش رو باز کن
تهیونگ چسب و با شتاب کشید که جیمین از دردش آخ بلندی گفت ، جین :
- زر بزن دیگه
جیمین :
- ای بابا بزار نفس بگیرم
جونگ کوک :
- خب گرفتی بگو
جیمین :
- راستش داستان از اونجایی شروع شد که ...
فلش بک به 1 ماه پیش :
ویو جیمین :
نامجون گفته بود کتاب هایی که از کتابخونه قرض گرفته رو ببرم پس بدم چون خودش کار داره . منم قبول کردم و رفتم .
وقتی داشتم کتاب هارو پس میدادم ، دختری رو دیدم که همراه با دوستش دارن کتاب بر می دارن و میخندن و کتابدار هم بهشون تذکر سکوت میده اما اونها ادامه میدن ، یه چند لحظه غرق دیدنش شدم که با صدای کتابدار به خودم اومدم کتاب ها رو تحویل دادم . اما به بهانه اینکه دختر و ببینم رفتم تا توی کتابخونه گشتی بزنم ، چشمام که هوش از سرش رفته بود با وجود کلاه و ماسک هم به خوبی دیده میشد ، آروم لبخندی روی لبام نشست و از کتابخونه خارج شدم .
روز بعدش هم اومدم تا دختر و ببینم اما نبود ! و اما روز های بعدش و هفته های بعدش ، هفته پنجم کم کم نا امید شدم و هفته هفتم امیدم رو از دست دادم ، سرمو انداختم پایین ، ناخودآگاه اشکی روی گونم غلتید و همین موقع کسی رو ندیدم محکم خوردم بهش ، داشت میوفتاد که از کمرش گرفتم و نزاشتم بیوفته . سرعت زیاد باعث شد کلاه از سرش بیوفته و محکم یقه لباسم رو بچسبه .
بهش که نگاه کردم دیدم این همون دختریه که دل من و با نگاه اول ازآن خودش کرد .
ولش کردم که تعظیم کرد و گفت :
- ببخشید حواسم نبود
- نه نه من عذر می خوام من بی دقتی کردم و شما رو ندیدم
توی جمع کردن کتاب ها بهش کمک کردم و بردمشون پیش کتابدار که گفت :
- من هانا هستم جانگ هانا از آشنایی باهاتون خوشبختم
- آمم منم پارک جیمین هستم
توی کتابخونه قدم می زدیم و برای همدیگه از اتفاق هایی که افتاده تعریف می کردیم که نگاهی به ساعت کرد و گفت :
- من دیرم شده باید برم
- حداقل میتونم شمارتون رو داشته باشم؟
- حتما
و بعد گرفتن شمارش از کتابخونه خارج شد حس خیلی خوبی داشتم ...
پایان فلش بک
👑👑👑👑👑👑👑👑👑👑👑👑
( جیهوپ توی پارت بعد هست الان نیست بیرونه و درحال انجام خرید هستش به خاطر همین توی این پارت نیستش )
۳.۶k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.