تکپارتی تهیونگ

تکپارتی تهیونگ:
وقتی با هم دعوا کردید و..‌‌‌

ویو ا/ت:
۳ ساعت از دعوام با تهیونگ میگذره. خیلی اعصابم خورده و ته هم بعد از دعوا از خونه رفته بود بیرون و هنوز نیومده. پس مثل همیشه از روی عادت یه تیغ کوچیک برداشتم و شروع کردم خط خطی کردن دستم از بچگی این کارو انجام می‌دادم ولی از وقتی با ته ازدواج کردم دیگه نمیزاشت اینکارو بکنم.
ویو ته:
حالم از خودم بهم میخوره. نباید اونجوری باهاش صحبت می‌کردم ولی اشکال نداره از دلش درمیارم. رفتم یه دسته گل رز خریدم و رفتم خونه.
درو باز کردم. فکر کردم خواب باشه چون دیر وقت بود ولی با چیزی که دیدم جوش آوردم.
_داری چه غلطی میکنی؟
ا/ت: ت...ته
_مگه قرار نبود دیگه اینکارو نکنی؟ از لج من اینکارو میکنی؟ (عصبی
ا/ت: ها ن..نه اینطوری نیست من فقط
_تو چی؟
ا/ت: ببخشید (بغض
_آخه چرا همش اذیتم میکنی؟ ها؟ اون از لباس بازی که پوشیده بودی و اینم از این
از عمد اینکارا رو میکنی نه؟
ا/ت: من از عمد کاری نکردم
_پس یه دلیل خوب بهم بده که چرا اینکارا رو کردی
ا/ت: .........
_دیدی؟
ا/ت: (شکستن بغض) هق ببخشید هق ته هق
_هوففف گریه نکن (بغلش میکنه) باشه باشه نباید انقدر تند میرفتم گریه نکن لطفا
ا/ت: (گریه آروم)
_هیششش میدونی که خیلی دوست دارم و نمیخوام اشکاتو ببینم پس لطفا بس کن
ویو راوی:
ا/ت رو بلند کرد و بردش و گذاشتش رو تخت و بعد جعبه کمک های اولیه رو آورد و بعد دستاش که زخمی شده بودن رو بست.
_درد داره؟
ا/ت: خیلی نه
_آخه چرا اینکارو کردی؟
ا/ت: مگه تو ازم ناراحت نیستی؟ خب منم به جای تو، خودم خودمو تنبیه کردم
_واقعا اینجوری راجب من فکر کردی؟ مگه بهت نگفته بودم دیگه نباید اینکارو بکنی؟
ا/ت: ببخشید (سرشو انداخت پایین)
_اوهوم دیگه ناراحت نباش و گریه نکن
برو تو پذیرایی واست یه سوپرایز گذاشتم
ا/ت: واقعا؟
_(سرشو به علامت تایید تکون میده)
ا/ت سریع رفت تو پذیرایی و با اون دسته گل بزرگ مواجه شد
ا/ت: وایییی مرسی ته (رفت و یه بوس روی لباش گذاشت)
_آه خیلی خوب بود
پایان:)

(شرمنده اگه بد شد
توی تکپارتی و چندپارتی نوشتن خیلی خوب نیستم)