فیک درد عشق

فیک درد عشق


پارت هجده


اجوما در رو باز کرد و پدرم اومد داخل
نفس عمیقی کشیدم تا متوجه استرسم نشه
رفتم سمتش که گفت

¥ جونگ کوک خونه نیست؟

- نه
برای چی اومدی؟

¥ باهات کار داشتم در ضمن نمیتونم بیام
خونه ی دخترم؟

- هه دختر ؟
کدوم دختر ؟
همونی که زدی بدبختش کردی؟
یا اونی که از درون نابودش کردی ؟
کدوم؟

¥ گذشته ها گذشته
حالا من یه اشتباهی کردم

- میشه زود تر کارت رو بگی

¥ فردا قراره ریاست شرکت رو رسما بهت بدم

- چی؟

¥ درست شنیدی

- من اون شرکت رو نمی خوام

¥ به خواسته ی تو نیست

- هوف
خب حالا من چیکار کنم

¥ از این به بعد قراره تبدیل به یکی از افراد مهم توی کره بشی
مهمتر از اون باید هرچه زودتر از جونگ کوک بچه دار بشی
تا جایگاهت توی کره برای همیشه باقی بمونه

- من مثل شما خودخواه نیستم
و اینکه قدرت اونقدرام برام مهم نیست

¥ وقتی که پات رو داخل شرکت بزاری برات مهم میشه(پوزخند)

- خواهیم دید

____


~ سلام
∆ سلام
~ خب بگو ببینم این کار مهمت چی بود؟
∆ پدرت قراره ا/ت رو به زودی جایگزین خودش بکنه
~ چیییی؟
∆ من این پیشنهاد رو دادم
~ اونوقت چرا؟
∆ برای نزدیک تر شدن بهش
~ خب که چی؟
∆ میخوام کمک کنی
~چی میخوای؟
∆ باید جونگ کوک رو به شکلی از ا/ت دور کنی
~ خب اونوقت چی به من میرسه؟
∆ جونگ کوک تا ابد مال تو میشه
~ واقعا؟
∆ اره
~ باشه پس پیشنهادت رو قبول می کنم ولی به یک شرط
∆ چی؟
~ به محض اینکه ا/ت رو گول زدی
باید برای همیشه از کره خارج بشی
∆ باشه
~ پس حله