*راز دل*
*راز دل*
کیهان:
داشتم لباسهام رو نگاه می کردم که چی بردارم در باز شد توجه نکردم چند تا از پیرهن هام رو برداشتم دستای دورکمرم حلقه شد دستاشو نگاه کردم واخم کردم
- اینجا چیکار می کنی؟
فانی: سلام آقا بداخلاقه
- دستاشو باز کردم
فانی : جایی میری
- اره
فانی : کجا
- نمی تونم بگم
فانی : چرا...کیهان
اومد رو به روم وگفت : چرا اذیت می کنی باید بپات بیفتم تا منو ببخشی
- اوقده عذرخواهی که ندارم
فانی : پس چرا نگام نمی کنی
- فانی می خوام استراحت کنم سفرم خسته کننده است
فانی : خوب من خستگیاتو رفع می کنم
- مرسی ولی میخوام بخوابم
فانی : کیهان
نگاش کردم اروم اروم اشک می ریخت
- چرا گریه می کنی ؟
فانی : تو منو دوست نداری
- فانی
فانی : دوست نداری
- دارم...ولی....
خودشو پرت کرد تو بغلم دستاشو دور گردنم حلقه کرد وگفت : قول میدم دیگه دختر خوبی بشم ببین حتا لباس پوشیدنمو تغییر دادم
- کار خوبی کردی
فانی : آشتی آقا بداخلاقه
- آشتی
فانی : یکم خم شو
خم شدم لبمو بوسید وگفت : دلم برات تنگ شده
- فانی جان عزیزم کار دارم
فانی : نچ کارت باشه برای بعد
از بغلم در اومد ورفت طرف ضبط صوت یه آهنگ گذاشت ومانتوش رو در اورد خندم گرفته بود
فانی : چیه
- به این می خندم که زیر مانتو چی پوشیدی
خندید وگفت : برای عشقم
لباسهام رو گذاشتم تو چمدون
دستاشو دورکمرم حلقه کرد
فانی : خیلی بدشدی هان
برگشتم طرفش
- باز لنز گذاشتی
فانی خندید وگفت : می خوام چشام رنگ چشای تو بشه
- چشای خودت قشنگتره
لبخند زد وگفت : خودم چی بهش لبخند زدم رفت عقب وگفت : چطورم
- عالی
خندید وگفت : خیلی وقت بود اینجوری ندیده بودمت
- فانی....
اروم اومد طرفم چشامو بستم چرا همه ای حرکاتش شبیه نازنین بود چرا باید هر روزم عذاب باشه ویاد اون خیانتکار
- کیهان ....
چشام باز کردم نگاش کردم لبخند زد وگفت : ساعت چند پرواز داری ؟!
گوشیمو برداشتم نگاه کردم
- ساعت ۴ صبح
فانی : نمی خوای چیزی بخوری
- گشنم نیست
فانی متعجب نگام کردوگفت : حالت خوبه کیهان
- خوبم
فانی : انگار ناراحتی
- نه عزیزم فقط خستم
فانی : می خوای من برم
اخم کردم وگفتم : فانی چرا فکر می کنی تو خستم کردی
خندید وگفت : نکردم
خندم گرفت در زدن فانی خندید وگفت : مزاحم اومد
- فانی
فانی : یادم میره میخوام عوض بشم
- ببین چی شده
فانی از تخت اومد پایین تیشرتمو پوشید ورفت در رو باز کرد
فانی : چیه ....کی ...
فانی برگشت طرفم وگفت : کیا اومده
- اووووف
واقعا حوصله هیشکی رو نداشتم
کیهان:
داشتم لباسهام رو نگاه می کردم که چی بردارم در باز شد توجه نکردم چند تا از پیرهن هام رو برداشتم دستای دورکمرم حلقه شد دستاشو نگاه کردم واخم کردم
- اینجا چیکار می کنی؟
فانی: سلام آقا بداخلاقه
- دستاشو باز کردم
فانی : جایی میری
- اره
فانی : کجا
- نمی تونم بگم
فانی : چرا...کیهان
اومد رو به روم وگفت : چرا اذیت می کنی باید بپات بیفتم تا منو ببخشی
- اوقده عذرخواهی که ندارم
فانی : پس چرا نگام نمی کنی
- فانی می خوام استراحت کنم سفرم خسته کننده است
فانی : خوب من خستگیاتو رفع می کنم
- مرسی ولی میخوام بخوابم
فانی : کیهان
نگاش کردم اروم اروم اشک می ریخت
- چرا گریه می کنی ؟
فانی : تو منو دوست نداری
- فانی
فانی : دوست نداری
- دارم...ولی....
خودشو پرت کرد تو بغلم دستاشو دور گردنم حلقه کرد وگفت : قول میدم دیگه دختر خوبی بشم ببین حتا لباس پوشیدنمو تغییر دادم
- کار خوبی کردی
فانی : آشتی آقا بداخلاقه
- آشتی
فانی : یکم خم شو
خم شدم لبمو بوسید وگفت : دلم برات تنگ شده
- فانی جان عزیزم کار دارم
فانی : نچ کارت باشه برای بعد
از بغلم در اومد ورفت طرف ضبط صوت یه آهنگ گذاشت ومانتوش رو در اورد خندم گرفته بود
فانی : چیه
- به این می خندم که زیر مانتو چی پوشیدی
خندید وگفت : برای عشقم
لباسهام رو گذاشتم تو چمدون
دستاشو دورکمرم حلقه کرد
فانی : خیلی بدشدی هان
برگشتم طرفش
- باز لنز گذاشتی
فانی خندید وگفت : می خوام چشام رنگ چشای تو بشه
- چشای خودت قشنگتره
لبخند زد وگفت : خودم چی بهش لبخند زدم رفت عقب وگفت : چطورم
- عالی
خندید وگفت : خیلی وقت بود اینجوری ندیده بودمت
- فانی....
اروم اومد طرفم چشامو بستم چرا همه ای حرکاتش شبیه نازنین بود چرا باید هر روزم عذاب باشه ویاد اون خیانتکار
- کیهان ....
چشام باز کردم نگاش کردم لبخند زد وگفت : ساعت چند پرواز داری ؟!
گوشیمو برداشتم نگاه کردم
- ساعت ۴ صبح
فانی : نمی خوای چیزی بخوری
- گشنم نیست
فانی متعجب نگام کردوگفت : حالت خوبه کیهان
- خوبم
فانی : انگار ناراحتی
- نه عزیزم فقط خستم
فانی : می خوای من برم
اخم کردم وگفتم : فانی چرا فکر می کنی تو خستم کردی
خندید وگفت : نکردم
خندم گرفت در زدن فانی خندید وگفت : مزاحم اومد
- فانی
فانی : یادم میره میخوام عوض بشم
- ببین چی شده
فانی از تخت اومد پایین تیشرتمو پوشید ورفت در رو باز کرد
فانی : چیه ....کی ...
فانی برگشت طرفم وگفت : کیا اومده
- اووووف
واقعا حوصله هیشکی رو نداشتم
۳۲.۶k
۱۶ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.