🌼گیسوی شب🌼
🌼گیسوی شب🌼
# پارت هشتاد وهفت...
آریا:
ازش تشکر کردم وگوشی رو گرفتم واز حالت پرواز درش آوردم وگفتم : مرسی
یاشار : برگشتیم پسش بده
خندیدم وگفتم : باشه
یاشار دوتا گوشی داشت اون گرون قیمته با خودش بود این یکی که قیمتش پایینتر بود داده بود من چقدرم خوش دست بود
یاشار : میگم دیونه ای بگو نه چقدر محکم گوشی بیچاره رو زدی تو دیوار خورد خاکشیر شد
- عصبی بشم رفتارم دست خودم نیست
یاشار : پس پاشو وسایلمون رو برداریم بریم ماشینو پس بدیم نهار بخوریم بریم فرودگاه
- باشه
بلند شدم ورفتم اتاق یاشارم اومد وسایلمون رو برمی داشتیم ولی من تموم حواسم پیش اون دختر چشم سیاه بود دختری که تو ۲۴ ساعته فهمیدم خواهرمه
- هی آریا کجایی تو یه ساعت صدات می زنم
نگاش کردم وگفتم : چی گفتی
یاشار : میگم همه ای لباسهات رو برداشتی نکنه میخوای اینجوری بیای بیرون
به لباس هام نگاهی انداختم یه اسلش سفید ویه تیشرت سفید آستین کوتاه هردوتاش نرم بود وتو تنم شل میفتادن دستی به موهام کشیدم وخودمو پرت کردم رو تخت وگفتم : من میخوابم
یاشار مات ومبهوت نگام کردوگفت : فقط یک ساعت آریا وقت نداریم
جوابش رو ندادم وخوابیدم
********
# پارت هشتاد وهفت...
آریا:
ازش تشکر کردم وگوشی رو گرفتم واز حالت پرواز درش آوردم وگفتم : مرسی
یاشار : برگشتیم پسش بده
خندیدم وگفتم : باشه
یاشار دوتا گوشی داشت اون گرون قیمته با خودش بود این یکی که قیمتش پایینتر بود داده بود من چقدرم خوش دست بود
یاشار : میگم دیونه ای بگو نه چقدر محکم گوشی بیچاره رو زدی تو دیوار خورد خاکشیر شد
- عصبی بشم رفتارم دست خودم نیست
یاشار : پس پاشو وسایلمون رو برداریم بریم ماشینو پس بدیم نهار بخوریم بریم فرودگاه
- باشه
بلند شدم ورفتم اتاق یاشارم اومد وسایلمون رو برمی داشتیم ولی من تموم حواسم پیش اون دختر چشم سیاه بود دختری که تو ۲۴ ساعته فهمیدم خواهرمه
- هی آریا کجایی تو یه ساعت صدات می زنم
نگاش کردم وگفتم : چی گفتی
یاشار : میگم همه ای لباسهات رو برداشتی نکنه میخوای اینجوری بیای بیرون
به لباس هام نگاهی انداختم یه اسلش سفید ویه تیشرت سفید آستین کوتاه هردوتاش نرم بود وتو تنم شل میفتادن دستی به موهام کشیدم وخودمو پرت کردم رو تخت وگفتم : من میخوابم
یاشار مات ومبهوت نگام کردوگفت : فقط یک ساعت آریا وقت نداریم
جوابش رو ندادم وخوابیدم
********
۱۹.۵k
۰۳ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.