پارت ۱۹۹ ( بخش اول )
پارت ۱۹۹ ( بخش اول )
#جونگکوک
سوفیا: در رو میبندی جونگ کوک یخ کردم !!
من: تا عطر اون توی خونه اس باید باز باشه ! سردته؟؟
رفتم نزدیکش !! زیپ سویشرتم رو باز کردم و درش آوردم... اولین دکمه پیرهنم رو باز کردم و و دستمو مالوندم به گردنم و بعدش موهامو دادم عقب خودمو چسپوندم بهش و دستمو بردم پشت کمرش و با اون یکی دستم چونه اش رو گرفتم.. چشماشو خمار کرده بود..... ضربان قلبش رفته بود بالا .. حسش میکردم !
من: الان گرمت میکنم 🤤🔥
لبامو محکم گذاشتم روی لباش !! لب پایینشو میک میزدم بعد از چند ثانیه اونم دستاشو دور کمرم حلقه کرد. دلم تنگ شده بود براش.. اینهمه دوری رو تحمل کردم به خاطر این لحظه...
ازش جدا شدم یه کش آورد و موهاشو از بالا بست و پیرهنش رو درآورد و بعدش با سرعت بهم نزدیک میشد !! عقب عقب میرفتم و یه نگاه اینطوری 😏 روی صورتم بود ... کنار تخت وایستادم یهو دستشو آورد و یقه ام رو گرفت و دستاشو آورد پایین و دکمه های لباسم رو باز کرد و سریعا از تنم درش اورده بود ...
سوفیا: الان قلبت رو به آتیش میکشونم تا سردیش از بین بره !!
با دست زد به سینه ام و منو انداخت روی تخت اومد روم و لباشو گذاشت روی لبام و منم با دوتا دست صورتش رو گرفته بودم !! شکمش رو روی شکمم گذاشت و لباشو آورد روی گردنم و زبونش رو میکشید روی گردنم ! مورمورم شد !! یه قلت زدم و اومدم روش و دستامو روی لباش گذاشتم و اوردم پایین و کشیدم روی گردنش و بعد روی اون شکم سفید و گوگولیش !!
دستشو گذاشت روی قلبم !! بعد یهو متعجب نگاهم میکرد ...
سوفیا: قلبت !! زیادی گرم شده ؟؟
من: متاسفانه خیلی هاتی!! دارم توی گرمای عشقت میسوزم اما خیلی بهم میچسپه نگران نباش 🤤🔥
#جونگکوک
سوفیا: در رو میبندی جونگ کوک یخ کردم !!
من: تا عطر اون توی خونه اس باید باز باشه ! سردته؟؟
رفتم نزدیکش !! زیپ سویشرتم رو باز کردم و درش آوردم... اولین دکمه پیرهنم رو باز کردم و و دستمو مالوندم به گردنم و بعدش موهامو دادم عقب خودمو چسپوندم بهش و دستمو بردم پشت کمرش و با اون یکی دستم چونه اش رو گرفتم.. چشماشو خمار کرده بود..... ضربان قلبش رفته بود بالا .. حسش میکردم !
من: الان گرمت میکنم 🤤🔥
لبامو محکم گذاشتم روی لباش !! لب پایینشو میک میزدم بعد از چند ثانیه اونم دستاشو دور کمرم حلقه کرد. دلم تنگ شده بود براش.. اینهمه دوری رو تحمل کردم به خاطر این لحظه...
ازش جدا شدم یه کش آورد و موهاشو از بالا بست و پیرهنش رو درآورد و بعدش با سرعت بهم نزدیک میشد !! عقب عقب میرفتم و یه نگاه اینطوری 😏 روی صورتم بود ... کنار تخت وایستادم یهو دستشو آورد و یقه ام رو گرفت و دستاشو آورد پایین و دکمه های لباسم رو باز کرد و سریعا از تنم درش اورده بود ...
سوفیا: الان قلبت رو به آتیش میکشونم تا سردیش از بین بره !!
با دست زد به سینه ام و منو انداخت روی تخت اومد روم و لباشو گذاشت روی لبام و منم با دوتا دست صورتش رو گرفته بودم !! شکمش رو روی شکمم گذاشت و لباشو آورد روی گردنم و زبونش رو میکشید روی گردنم ! مورمورم شد !! یه قلت زدم و اومدم روش و دستامو روی لباش گذاشتم و اوردم پایین و کشیدم روی گردنش و بعد روی اون شکم سفید و گوگولیش !!
دستشو گذاشت روی قلبم !! بعد یهو متعجب نگاهم میکرد ...
سوفیا: قلبت !! زیادی گرم شده ؟؟
من: متاسفانه خیلی هاتی!! دارم توی گرمای عشقت میسوزم اما خیلی بهم میچسپه نگران نباش 🤤🔥
۷۳.۵k
۲۸ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.