چند پارتی کوک *پارت ۲
ویو کوک
با ته و بچه ها رفته بودیم بار .... ته و بقیه مست بودن اما من ضرفیتم بالا بود و به همین راحتی مست نمیشدم .... مشغول نوشیدن بودم که لونا <اکسش> اومد رو پام نشست ...
÷ددی بریم تو اتاق ؟ * مست و شیطون
-گمشو لونا *عصبی و سرد
لونا خودشو داشت برام لوس میکرد اما من با دیدن ا.ت <> که توی پیست رقص بود و یه عوضی هم کمرشو گرفته بود و اون داشت اشک میریخت و جیغ میزد خون جلو چشمام و گرفت ... بی توجه به لونا ... از رو پام پرتش کردم و با قدمای محکم سمت مرده رفتم و پرتش کردم رو زمین که همه ی نگاه ها رفت رو ما ... نشستم روش و تا میخورد زدمش که یکی از شیشه های شکسته رو برداشت و زد به سینم که باعث شد خراش عمیقی به وجود بیاد .... ا.ت دستش و انداخت دور بازوم
+کوک ولش کن کشتیش بسه دیگه *گریه
*پایان فلش بک
آیشششش ا.ت اون خودش دوست دختر داره بهش میرسه تو چیکار داری اخههههه
اوففف کوک همش تو ذهنم بود اکه توریش بشه چی ؟
سریع از حموم اومدم بیرون و لباسام رو پوشیدم و به سمت خونه کوک حرکت کردم ...
*ویو کوک
رو تخت دراز کشیده بودم و داشتم به غر غرای جین گوش میدادم ....
*گایز جین دکتره و دوست کوکه
=پسر از دست تو این چه کاری بود کردی هااا ؟ اگه بلایی سرت میومد چی ؟ میدونستی اگه اون شیشه یکم دیگه عمیق بود چی میشد ؟ چرا اصن حواست به خودت نیست فقط جون ا.ت برات مهمه ؟ *داد
-اهههه بس کن دیگه جین ... اره ... اره اصن جون ا.ت برام مهمه میخوام جونمو بدم تا اون آسیب نبینه ... انتظار داشتی چیکار میکردم ... مینشستم نگا میکردم که اون حرومزاده داره به ا.ت تجاوز میکنه ؟ *داد
داشتیم داد و بیداد میکردیم که ته اومد داخل اتاق
^چه خبرتونه خونه رو گذاشتین رو سرتون ... ا.ت اومده کوک منتظر توعه
- چییی ؟ * سریع از جاش پاشد که زخمش تیر کشید و اخماش رفت تو هم
= هی هی آروم تر ...
-سریع پیراهن مردونه مشکیم رو پوشیدم و دکمه هاشو بستم اما بازم پانسمان سینم مشخص بود
رفتم پایین که دیدم ا.ت رو کاناپه نشسته و داره با انگشتاش بازی میکنه
- ا.ت ...!
سرش رو آورد بالا و سریع اومد پیشم ..
+کوک ... حالت خوبه ؟ *نگران
-اره .. خوبم
^گایز جین و ته رفتن خونشون^
*ویو ا.ت
دستمو بردم سمت پانسمان سینش که نمیدونم چرا بغضم گرفت ...
+بخاطر من زخمی شدی ... ببخشید *بغض
-هی ... ا.ت ؟ ببینمت *دستشو گذاشت زیر چون و سرت رو آورد بالا
-چرا بغض کردی ؟ من حالم خوبه ...
-چرا رفتی بار ؟ هوم ؟ اگه دیر میرسیدم چی میشد ؟ اصن به اینش فکر کردی ؟ *عصبی و یکمی داد
+ببخشید *بغض
کوک همینجوری داشت با عصبانیت به ا.ت نگاه میکرد که با حرف ا.ت سرش رفت سمت پانسمان سینش ...
+کوک ... زخمت ... خونریزی داره *نگران
-چیزی نیست ...
با ته و بچه ها رفته بودیم بار .... ته و بقیه مست بودن اما من ضرفیتم بالا بود و به همین راحتی مست نمیشدم .... مشغول نوشیدن بودم که لونا <اکسش> اومد رو پام نشست ...
÷ددی بریم تو اتاق ؟ * مست و شیطون
-گمشو لونا *عصبی و سرد
لونا خودشو داشت برام لوس میکرد اما من با دیدن ا.ت <> که توی پیست رقص بود و یه عوضی هم کمرشو گرفته بود و اون داشت اشک میریخت و جیغ میزد خون جلو چشمام و گرفت ... بی توجه به لونا ... از رو پام پرتش کردم و با قدمای محکم سمت مرده رفتم و پرتش کردم رو زمین که همه ی نگاه ها رفت رو ما ... نشستم روش و تا میخورد زدمش که یکی از شیشه های شکسته رو برداشت و زد به سینم که باعث شد خراش عمیقی به وجود بیاد .... ا.ت دستش و انداخت دور بازوم
+کوک ولش کن کشتیش بسه دیگه *گریه
*پایان فلش بک
آیشششش ا.ت اون خودش دوست دختر داره بهش میرسه تو چیکار داری اخههههه
اوففف کوک همش تو ذهنم بود اکه توریش بشه چی ؟
سریع از حموم اومدم بیرون و لباسام رو پوشیدم و به سمت خونه کوک حرکت کردم ...
*ویو کوک
رو تخت دراز کشیده بودم و داشتم به غر غرای جین گوش میدادم ....
*گایز جین دکتره و دوست کوکه
=پسر از دست تو این چه کاری بود کردی هااا ؟ اگه بلایی سرت میومد چی ؟ میدونستی اگه اون شیشه یکم دیگه عمیق بود چی میشد ؟ چرا اصن حواست به خودت نیست فقط جون ا.ت برات مهمه ؟ *داد
-اهههه بس کن دیگه جین ... اره ... اره اصن جون ا.ت برام مهمه میخوام جونمو بدم تا اون آسیب نبینه ... انتظار داشتی چیکار میکردم ... مینشستم نگا میکردم که اون حرومزاده داره به ا.ت تجاوز میکنه ؟ *داد
داشتیم داد و بیداد میکردیم که ته اومد داخل اتاق
^چه خبرتونه خونه رو گذاشتین رو سرتون ... ا.ت اومده کوک منتظر توعه
- چییی ؟ * سریع از جاش پاشد که زخمش تیر کشید و اخماش رفت تو هم
= هی هی آروم تر ...
-سریع پیراهن مردونه مشکیم رو پوشیدم و دکمه هاشو بستم اما بازم پانسمان سینم مشخص بود
رفتم پایین که دیدم ا.ت رو کاناپه نشسته و داره با انگشتاش بازی میکنه
- ا.ت ...!
سرش رو آورد بالا و سریع اومد پیشم ..
+کوک ... حالت خوبه ؟ *نگران
-اره .. خوبم
^گایز جین و ته رفتن خونشون^
*ویو ا.ت
دستمو بردم سمت پانسمان سینش که نمیدونم چرا بغضم گرفت ...
+بخاطر من زخمی شدی ... ببخشید *بغض
-هی ... ا.ت ؟ ببینمت *دستشو گذاشت زیر چون و سرت رو آورد بالا
-چرا بغض کردی ؟ من حالم خوبه ...
-چرا رفتی بار ؟ هوم ؟ اگه دیر میرسیدم چی میشد ؟ اصن به اینش فکر کردی ؟ *عصبی و یکمی داد
+ببخشید *بغض
کوک همینجوری داشت با عصبانیت به ا.ت نگاه میکرد که با حرف ا.ت سرش رفت سمت پانسمان سینش ...
+کوک ... زخمت ... خونریزی داره *نگران
-چیزی نیست ...
۴.۹k
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.