ارباب من کیم تهیونگ
#ارباب_من_کیم_تهیونگ
#پارت_هفدهم
که تو برگه نوشته بود
تهیونگ عزیزم من میدونم که تو چقدر منو دوست داری ولی من نمیخوام تو بعد من زجر بکشی و من تنها خواسته ای ک ازت دارم اینه که با ات ازدواج کنی و به من فکر نکنی دوست دارم یونجی
بعد خوندن این نامه حالم گرفته شد رفتم پیش ات ببینم حالش خوبه یا نه که دیدم نشسته و داره گریه میکنه
ته : من ازت معذرت میخوام
ات : نمیخواد معذرت خواهی کنی تو اربابی هر کار خواستی میتونی بکنی 🙂
ته : نه اینجور نیست
ات : چرا هست
ته : الان چیکار کنم شاد شی ؟
ات : منو ببر سر قبر یونجی
ته : اماده شو بریم
ات : اوکی
بعد از چند دقیقه آماده شدم و سوار ماشین ارباب شدم و راه افتادیم که بعد چند دقیقه رسیدیم
ات : حالا که تا اینجا اومدیم من یه سرم به مامانم بزنم
ته : برو
رفتم سر قبر مامانم که دیدم داداش ناتنیم هم اینجاست
ات : تو اینجا چه غلطی میکنی عوضی؟
داداش ناتنی ات : به تو چه هر.زع
ات : چرت نگو
داداش ناتنی ات : ات راستش من خیلی وقته که بهت احساس دارم و میخوام که باهم رابTه داشته باشیم
ته : خوب داشتی میگفتی
داداش ناتنی ات : ببخشید ارباب معذرت میخوام
ته : ات برو تو ماشین
ات : خواهش میکنم کاریش نداشته باش
دست ته رو گرفتم که داداشمو ول کنه که یهو خواست دستشو از دستم در بیاره و منو هول دادم منم افتادم زمین و سرم خورد به سنگ و بیهوش شدم وقتی چشمام رو باز کردم توی اتاق ته روی تختش بلند شدم
ته : خوبی ؟
ات : اره فقط یکم سرم درد میکنه
ته : باسه اونم خوب میشه ات ببین من امشب قراره برم سفر کاری و فردا شب بر میگردم ببین تو عمارت حواست به خودت باشه
ات : باسه حواسم هست
ویو چارون
گوش وایساده بودم و داشتم به حرفای ات و تهیونگ گوش میدادم که با خودم گفتم الان بهترین فرصته من باید ات رو بکشم
شرط ها
لایک ۲۸
کامنت ۳۹
بخدا دیگه نا نوشتن ندارم یکم بهم رحم کنید من گناه دارم 😅🤣
میخوام برم کیدرما ببینم
#پارت_هفدهم
که تو برگه نوشته بود
تهیونگ عزیزم من میدونم که تو چقدر منو دوست داری ولی من نمیخوام تو بعد من زجر بکشی و من تنها خواسته ای ک ازت دارم اینه که با ات ازدواج کنی و به من فکر نکنی دوست دارم یونجی
بعد خوندن این نامه حالم گرفته شد رفتم پیش ات ببینم حالش خوبه یا نه که دیدم نشسته و داره گریه میکنه
ته : من ازت معذرت میخوام
ات : نمیخواد معذرت خواهی کنی تو اربابی هر کار خواستی میتونی بکنی 🙂
ته : نه اینجور نیست
ات : چرا هست
ته : الان چیکار کنم شاد شی ؟
ات : منو ببر سر قبر یونجی
ته : اماده شو بریم
ات : اوکی
بعد از چند دقیقه آماده شدم و سوار ماشین ارباب شدم و راه افتادیم که بعد چند دقیقه رسیدیم
ات : حالا که تا اینجا اومدیم من یه سرم به مامانم بزنم
ته : برو
رفتم سر قبر مامانم که دیدم داداش ناتنیم هم اینجاست
ات : تو اینجا چه غلطی میکنی عوضی؟
داداش ناتنی ات : به تو چه هر.زع
ات : چرت نگو
داداش ناتنی ات : ات راستش من خیلی وقته که بهت احساس دارم و میخوام که باهم رابTه داشته باشیم
ته : خوب داشتی میگفتی
داداش ناتنی ات : ببخشید ارباب معذرت میخوام
ته : ات برو تو ماشین
ات : خواهش میکنم کاریش نداشته باش
دست ته رو گرفتم که داداشمو ول کنه که یهو خواست دستشو از دستم در بیاره و منو هول دادم منم افتادم زمین و سرم خورد به سنگ و بیهوش شدم وقتی چشمام رو باز کردم توی اتاق ته روی تختش بلند شدم
ته : خوبی ؟
ات : اره فقط یکم سرم درد میکنه
ته : باسه اونم خوب میشه ات ببین من امشب قراره برم سفر کاری و فردا شب بر میگردم ببین تو عمارت حواست به خودت باشه
ات : باسه حواسم هست
ویو چارون
گوش وایساده بودم و داشتم به حرفای ات و تهیونگ گوش میدادم که با خودم گفتم الان بهترین فرصته من باید ات رو بکشم
شرط ها
لایک ۲۸
کامنت ۳۹
بخدا دیگه نا نوشتن ندارم یکم بهم رحم کنید من گناه دارم 😅🤣
میخوام برم کیدرما ببینم
۱۵.۶k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.