عشق خونی
part ⁶
ات: نمیشه ما دوتا عقب میشینیم
بدون توجه به حرفم هر دوشون سوار ماشین شدن و کوک عقب نشست و تهیونگ هم روی صندلی راننده
ات رفت جلو نشست و منو کوک عقب وااااای چقدر خر زوق شده بود زل زده بودم به کوک
که یهو نگام کرد منم سریع نگاه پایین کردم وااااای لباش خیلی خوشگله
من چی دارم میگم از ایقدر هیز شدم
ویو ات
تهیونگ داشت رانندگی میکرد وااای دستای فاکیش که رو فرمون بود اوفففففف
یهو چشمم خورد به دیگش واااای چقدر بزرگه از رو شلوار هم معلومه بعد یهو حواسم به نگاه های تهونگ شد نگاهمو ازش گرفتم بعد دیدم هی داره نگاه این ور میکنه رد نگاهشو گرفتم دیدم داره پاهامو نگاه میکنه وای خدا مرتیکه اوففففففف کیفم رو گذاشتم روپام
ویو تهیونگ
داشتم رانندگی میکردم بعد چشمم خورد به ات
خیلی خوشگل بود بعد نگاهم افتاد به پاهاش اوف چه پوست سفیدی داشت هی داشتم به پاهاش نگاه میکردم که یهو انگار که متوجه شد کیفش رو گذاشت روی پاهاش نگاهمو ازش گرفتم و به رانندگیم ادامه دادم خوب درسته اون خیلی سنش کمه و دختر داییم هست ولی من ازش خوشم میاد دلم می خواد مال من باشه شایدم یه حس زود گذره ولی بازم میخوامش میخوام مال خودم کنمش
فلش بک به دم در خونه
ات : خوب ممنون که رسوندیمون بای
اد: ام ممنون خب چیزه ام هیچی باییییی
ویو ات
تا رسیدیم خونه رفتیم تو اتاقمون
اد: من اول لباسمو عوض میکنم تو برو بیرون
ات: برو بابا من که همه جاتو دیدم چیزی برا مخفی کردن نداری
جلوش لباسامو در آوردم کامل لخت شدم رفتم سر کمد که حوله بردارم برم حموم
اد: اوف ولی خدایی عجب سینه هاییی داری خوش به حال صاحبش
ات : از اونجایی که صاحبشون خودمم خوب خوش به حالم
اد هم لباسشو در آورد
اد: منم می خوام باهات بیام حموم
ات: تو بعد از من برو
اد: با هم میریم به قول خودتت چیزی برا مخفی کردن که نداری
ات: گگگگگگ خب بیا اصلا به چپم
خلاصه حمامشون هم رفتن
فالو ♡☆
ات: نمیشه ما دوتا عقب میشینیم
بدون توجه به حرفم هر دوشون سوار ماشین شدن و کوک عقب نشست و تهیونگ هم روی صندلی راننده
ات رفت جلو نشست و منو کوک عقب وااااای چقدر خر زوق شده بود زل زده بودم به کوک
که یهو نگام کرد منم سریع نگاه پایین کردم وااااای لباش خیلی خوشگله
من چی دارم میگم از ایقدر هیز شدم
ویو ات
تهیونگ داشت رانندگی میکرد وااای دستای فاکیش که رو فرمون بود اوفففففف
یهو چشمم خورد به دیگش واااای چقدر بزرگه از رو شلوار هم معلومه بعد یهو حواسم به نگاه های تهونگ شد نگاهمو ازش گرفتم بعد دیدم هی داره نگاه این ور میکنه رد نگاهشو گرفتم دیدم داره پاهامو نگاه میکنه وای خدا مرتیکه اوففففففف کیفم رو گذاشتم روپام
ویو تهیونگ
داشتم رانندگی میکردم بعد چشمم خورد به ات
خیلی خوشگل بود بعد نگاهم افتاد به پاهاش اوف چه پوست سفیدی داشت هی داشتم به پاهاش نگاه میکردم که یهو انگار که متوجه شد کیفش رو گذاشت روی پاهاش نگاهمو ازش گرفتم و به رانندگیم ادامه دادم خوب درسته اون خیلی سنش کمه و دختر داییم هست ولی من ازش خوشم میاد دلم می خواد مال من باشه شایدم یه حس زود گذره ولی بازم میخوامش میخوام مال خودم کنمش
فلش بک به دم در خونه
ات : خوب ممنون که رسوندیمون بای
اد: ام ممنون خب چیزه ام هیچی باییییی
ویو ات
تا رسیدیم خونه رفتیم تو اتاقمون
اد: من اول لباسمو عوض میکنم تو برو بیرون
ات: برو بابا من که همه جاتو دیدم چیزی برا مخفی کردن نداری
جلوش لباسامو در آوردم کامل لخت شدم رفتم سر کمد که حوله بردارم برم حموم
اد: اوف ولی خدایی عجب سینه هاییی داری خوش به حال صاحبش
ات : از اونجایی که صاحبشون خودمم خوب خوش به حالم
اد هم لباسشو در آورد
اد: منم می خوام باهات بیام حموم
ات: تو بعد از من برو
اد: با هم میریم به قول خودتت چیزی برا مخفی کردن که نداری
ات: گگگگگگ خب بیا اصلا به چپم
خلاصه حمامشون هم رفتن
فالو ♡☆
۲.۸k
۱۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.