رمان سهم من از تو(پارت۳)
ارسلان:محراب درست حرف بزن
اصن سسمم بده
محراب :بیا گدا
پانیذ:داشتم با رضا حرف میزدم
یهو ممد روشنفکر اومد
ممد:پا میدی؟
واس جانباز میخوام
لئورضا: پاشدم
یه مشت خوابودم تو دهنش و چسبوندمش به دیوار
ببین دفه دیگه
دیانا:داداش ولش کن
ارسلان:دیانا خانم شما اروم باش
لئورضا: بش گفتم
ببین دفه ی دیگه نزدیک خانم کرمی شدی کارت ساختس
گمشو از جلو چشم اونور
رفتم پیش پانیذ که داش گریه میکرد
بغلش کردم
دیانا:رفتم لپشو کشیدم و با خنده گفتم
داداشی دیگه از این غلطا نکنی ها
لئورضا:منو پانیذ خندمون گرفت
از شدت خنده ی ما اونم خندش گرف
ارسلان: کم کم داشتم بشون حسودیم میشد....
اصن سسمم بده
محراب :بیا گدا
پانیذ:داشتم با رضا حرف میزدم
یهو ممد روشنفکر اومد
ممد:پا میدی؟
واس جانباز میخوام
لئورضا: پاشدم
یه مشت خوابودم تو دهنش و چسبوندمش به دیوار
ببین دفه دیگه
دیانا:داداش ولش کن
ارسلان:دیانا خانم شما اروم باش
لئورضا: بش گفتم
ببین دفه ی دیگه نزدیک خانم کرمی شدی کارت ساختس
گمشو از جلو چشم اونور
رفتم پیش پانیذ که داش گریه میکرد
بغلش کردم
دیانا:رفتم لپشو کشیدم و با خنده گفتم
داداشی دیگه از این غلطا نکنی ها
لئورضا:منو پانیذ خندمون گرفت
از شدت خنده ی ما اونم خندش گرف
ارسلان: کم کم داشتم بشون حسودیم میشد....
۱.۶k
۲۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.