P mansion kim
P2: mansion kim
که یهو یکی موهام رو کشید، فهمیدم، سانا بود
سانا:هوی دختره ی ه. ر. ز. ه چطور جرئت کردی بری بغل ته ته من؟
+(خداروشکر آجوما من و از بچگی میبرد کلاس تکواندو و من الان کمربند مشکی و دان ۱۰ تکواندو هستم پس زدم در گوش سانا)
+هوی دختر، تو حق نداری من رو بزنی
سانا که از شدت درد صورتش و گرفته بود دوید رفت
آجوما اومد پایین پیشم وقتی داشتم ظرف هارو میشستم با آجوما و سوجین تعریف می کردیم.
آجوما رفت طبقه ی بالا تا استراحت کنه
تهیونگ از عمارت رفت بیرون، فک کنم رفت پیش گرل فرندش یا رفت بار
بعد از ۴ ساعت برگشت خونه، رفت طبقه ی بالا، یهو صدام زد
_آتریا!
سریع رفتم طبقه ی بالا،آماده بودم برم توی اتاقش، چون قدش بلند بود سرم رو آوردم بالا ، چشمام مظلوم شده بود، سریع در رو باز کردم و رفتم تو.
دیدم همه چیز تنشه بجز پیرهن
+ههههه!
رفتم بیرون
_خانم کوچولو مگه بهت یاد ندادن وقتی میخوای بری جایی در باید بزنی؟ (خمار)
وایییییی مست شده بود
+ب.ب.ببخشید
یهو چشمام افتاد رو گردنش، لعن.تی پوستش گندمی بود... !
_خوشت اومده نه؟
+من... من باید برم
یهو دستم و کشید داخل اتاقش و در رو قفل کرد، ساعت ۱ نصف شب بود، نه نه من فقط ۱۹ سال سن داشتم
نه نباید اتفاق میوفتاد، بغض کردم
+من... من فقط ۱۹ سالمه توروخدا بزار برم
_خانم کوچولو، امشب تا صبح کار داریم
هیچ وقت بهم نمیگفت خانم کوچولو
لحنش خشن بود... وای نهههههه
ویو ته:
خیلی خوشگل بود، نمیتونستم جلوی خودم رو بگیرم، پس بردمش سمت اتاق... تا تونستم اذیتش کردم و با شلاق زدمش (پسرمممم!)ات رو لخت نکردم، دلم براش میسوخت، هه بدبخت!
ویو ات:
یهو دیدم اون پسره جین اومد داخل اتاقه و یه مشت زد تو گوش ته
جین:عوضیییییی
_چته نکنه دختره بردت بوده؟
جین:مثل اینکه نمیفهمی!، ته دختره داره از حال میره، کل بدنش خونیه
_دلم خواست
جین:گمشو برو ببینم(داد)
روایت راوی:
و جین دخترک را براید استایل بغل کرد و محکم تهیونگ رو هل داد و از اتاق خارج شد...
*گایز یچیزی و یادم رفت بگم، جین پسر خونده ی خانواده ی کیم بوده، یعنی توی عمارت کیم زندگی میکرده
ته به دنبال دخترک و پسرک راه افتاد و گفت:هی جین!، من اگه بخوام میتونم آتریا رو مال خودم بکنم
پسرک زنگ زد به دکتر، دکتر خانوادگی اومد و دارو های لازم برای آتریا رو براش نوشت
جین آروم گفت:بالاخره پیدات کردم عزیزکم....... آبجی
ادامه دارد...
حمایتت کنینننننننن
بازنشر کنین تا زود زود پارت ها رو بزارممممممم
لایک و کامنت یادتون نرههههه
#فیک#جین٫تهیونگ#آتریا#کیم#بنگتن#شوگا#یونگی#جونگکوک#بیتیاس#جیمین#جیهوپ#هوسوک#جیکی#وی#لیسا#بانو#کیپاپ#فن_فیک#هانی#مونی#جسیکا#کایلی#کندال#اسمر#ته#مونیکا#آریانا#عمارت_کیم#عمارت#کیم
که یهو یکی موهام رو کشید، فهمیدم، سانا بود
سانا:هوی دختره ی ه. ر. ز. ه چطور جرئت کردی بری بغل ته ته من؟
+(خداروشکر آجوما من و از بچگی میبرد کلاس تکواندو و من الان کمربند مشکی و دان ۱۰ تکواندو هستم پس زدم در گوش سانا)
+هوی دختر، تو حق نداری من رو بزنی
سانا که از شدت درد صورتش و گرفته بود دوید رفت
آجوما اومد پایین پیشم وقتی داشتم ظرف هارو میشستم با آجوما و سوجین تعریف می کردیم.
آجوما رفت طبقه ی بالا تا استراحت کنه
تهیونگ از عمارت رفت بیرون، فک کنم رفت پیش گرل فرندش یا رفت بار
بعد از ۴ ساعت برگشت خونه، رفت طبقه ی بالا، یهو صدام زد
_آتریا!
سریع رفتم طبقه ی بالا،آماده بودم برم توی اتاقش، چون قدش بلند بود سرم رو آوردم بالا ، چشمام مظلوم شده بود، سریع در رو باز کردم و رفتم تو.
دیدم همه چیز تنشه بجز پیرهن
+ههههه!
رفتم بیرون
_خانم کوچولو مگه بهت یاد ندادن وقتی میخوای بری جایی در باید بزنی؟ (خمار)
وایییییی مست شده بود
+ب.ب.ببخشید
یهو چشمام افتاد رو گردنش، لعن.تی پوستش گندمی بود... !
_خوشت اومده نه؟
+من... من باید برم
یهو دستم و کشید داخل اتاقش و در رو قفل کرد، ساعت ۱ نصف شب بود، نه نه من فقط ۱۹ سال سن داشتم
نه نباید اتفاق میوفتاد، بغض کردم
+من... من فقط ۱۹ سالمه توروخدا بزار برم
_خانم کوچولو، امشب تا صبح کار داریم
هیچ وقت بهم نمیگفت خانم کوچولو
لحنش خشن بود... وای نهههههه
ویو ته:
خیلی خوشگل بود، نمیتونستم جلوی خودم رو بگیرم، پس بردمش سمت اتاق... تا تونستم اذیتش کردم و با شلاق زدمش (پسرمممم!)ات رو لخت نکردم، دلم براش میسوخت، هه بدبخت!
ویو ات:
یهو دیدم اون پسره جین اومد داخل اتاقه و یه مشت زد تو گوش ته
جین:عوضیییییی
_چته نکنه دختره بردت بوده؟
جین:مثل اینکه نمیفهمی!، ته دختره داره از حال میره، کل بدنش خونیه
_دلم خواست
جین:گمشو برو ببینم(داد)
روایت راوی:
و جین دخترک را براید استایل بغل کرد و محکم تهیونگ رو هل داد و از اتاق خارج شد...
*گایز یچیزی و یادم رفت بگم، جین پسر خونده ی خانواده ی کیم بوده، یعنی توی عمارت کیم زندگی میکرده
ته به دنبال دخترک و پسرک راه افتاد و گفت:هی جین!، من اگه بخوام میتونم آتریا رو مال خودم بکنم
پسرک زنگ زد به دکتر، دکتر خانوادگی اومد و دارو های لازم برای آتریا رو براش نوشت
جین آروم گفت:بالاخره پیدات کردم عزیزکم....... آبجی
ادامه دارد...
حمایتت کنینننننننن
بازنشر کنین تا زود زود پارت ها رو بزارممممممم
لایک و کامنت یادتون نرههههه
#فیک#جین٫تهیونگ#آتریا#کیم#بنگتن#شوگا#یونگی#جونگکوک#بیتیاس#جیمین#جیهوپ#هوسوک#جیکی#وی#لیسا#بانو#کیپاپ#فن_فیک#هانی#مونی#جسیکا#کایلی#کندال#اسمر#ته#مونیکا#آریانا#عمارت_کیم#عمارت#کیم
- ۵۲۹
- ۲۶ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط