بازیگر p7
"از کی تا حالا لبای اون دختره هرزه برات خوشگل شده؟' yoongi
نیمچه لبخندی زد
" اگر هرزه بودنش رو در نظر نگیرم،اون زیباست!" yoongi
ربکا زیباست
پوست لطیفی مانند نوزاد دارد
لبخندی همراه چاله گونه
نگاهی پر از برق و محبت که همیشه و تنها به یونگی داده و می دهد
"اون دیگه مطمئنا بریده از من
اون هیچ گناهی نداشت،فقط می خواست کمکم کنه
این احساسات منه که مشکل داره
این منم که مشکلم رو نمیتونم به بقیه بگم تا شاید یه زندگی عادی داشته باشم..." yoongi
اما صدای ذهنش...
'خفه شو یونگی اون دختر میخواد نابودت کنه چرا داری براش دل می سوزونی؟!' yoongi
سیگار را بین لب های خوش فرم و رنگش جا داد و آتش زد
"مهم اینه که از فردا دیگه حتی تف تو صورتم نمیکنه!"yoongi
_فردای آن روز _*آب شدن یخ های درون *
به صندلی تکیه داد،آرنجش را به چشمانش فشرد که صدای تق تق در روانی اش کرد
"الان نه خانم کیم!" yoongi
اما در باز شد و قبل از آنکه دهانش را باز کند ربکا را با صورتی کبود میبیند که وارد شده و سینی قهوه در دستانش است
سرش به قدری پایین بود که حتی نمی توانست برق کفش های یونگی را ببیند
"آقای مین...قهوه...متأسفم " Rebecca
از جا بر می خیزد و سمت او هجوم میگیرد تا صورتش را بالا بگیرد که ربکا از ترس می لرزد و به در میخورد
سینی با صدای بدی می افتد و ربکا هق هق کنان می گوید:
"لطفا خواهش میکنم منو نزن قول میدم دیگه نیام مزاحمت بشم التماست میکنم!" Rebecca
از حرکت ایستاد،دستش مشت شد و پایین افتاد
چرا ناراحت شد؟ چرا عصبی شد؟ مگر نمی خواست این دختر را از خودش برنجاند ؟
صورت کبودش را دید و نفسش برید
"ربکا..." yoongi
گونه هایش را لمس کرد؛البته با فشار
چرا که او تا اکنون نمی دانست لمس لطیف یک دختر چه احساسی داره؟
چشمانش را با درد بست و آخ ریزی زیر لب گفت
"چرا از من دور نمیشی؟" yoongi
اشک هایش صورت کوچکش را خیس کرد
"نمیدونم، نمیدونم لعنتی
این حس رو درک نمیکنم که بین این همه مرد فقط تورو در نظر دارم!" Rebecca
قلبش دیوانه وار می کوبید
او؟انتخاب اول ربکا؟دختری که تا توانسته بود او را زجر داده بود؟
"چرا من؟"yoongi
نیمچه لبخندی زد
" اگر هرزه بودنش رو در نظر نگیرم،اون زیباست!" yoongi
ربکا زیباست
پوست لطیفی مانند نوزاد دارد
لبخندی همراه چاله گونه
نگاهی پر از برق و محبت که همیشه و تنها به یونگی داده و می دهد
"اون دیگه مطمئنا بریده از من
اون هیچ گناهی نداشت،فقط می خواست کمکم کنه
این احساسات منه که مشکل داره
این منم که مشکلم رو نمیتونم به بقیه بگم تا شاید یه زندگی عادی داشته باشم..." yoongi
اما صدای ذهنش...
'خفه شو یونگی اون دختر میخواد نابودت کنه چرا داری براش دل می سوزونی؟!' yoongi
سیگار را بین لب های خوش فرم و رنگش جا داد و آتش زد
"مهم اینه که از فردا دیگه حتی تف تو صورتم نمیکنه!"yoongi
_فردای آن روز _*آب شدن یخ های درون *
به صندلی تکیه داد،آرنجش را به چشمانش فشرد که صدای تق تق در روانی اش کرد
"الان نه خانم کیم!" yoongi
اما در باز شد و قبل از آنکه دهانش را باز کند ربکا را با صورتی کبود میبیند که وارد شده و سینی قهوه در دستانش است
سرش به قدری پایین بود که حتی نمی توانست برق کفش های یونگی را ببیند
"آقای مین...قهوه...متأسفم " Rebecca
از جا بر می خیزد و سمت او هجوم میگیرد تا صورتش را بالا بگیرد که ربکا از ترس می لرزد و به در میخورد
سینی با صدای بدی می افتد و ربکا هق هق کنان می گوید:
"لطفا خواهش میکنم منو نزن قول میدم دیگه نیام مزاحمت بشم التماست میکنم!" Rebecca
از حرکت ایستاد،دستش مشت شد و پایین افتاد
چرا ناراحت شد؟ چرا عصبی شد؟ مگر نمی خواست این دختر را از خودش برنجاند ؟
صورت کبودش را دید و نفسش برید
"ربکا..." yoongi
گونه هایش را لمس کرد؛البته با فشار
چرا که او تا اکنون نمی دانست لمس لطیف یک دختر چه احساسی داره؟
چشمانش را با درد بست و آخ ریزی زیر لب گفت
"چرا از من دور نمیشی؟" yoongi
اشک هایش صورت کوچکش را خیس کرد
"نمیدونم، نمیدونم لعنتی
این حس رو درک نمیکنم که بین این همه مرد فقط تورو در نظر دارم!" Rebecca
قلبش دیوانه وار می کوبید
او؟انتخاب اول ربکا؟دختری که تا توانسته بود او را زجر داده بود؟
"چرا من؟"yoongi
- ۲۹.۹k
- ۰۶ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط