힘든 사랑☃💞

힘든 사랑☃💞
P~۹



توجه:یانگ هی پیش یونجی هس چون یونجی گف بیاد چون تنها بود و این عمارت بزرگ‌خیلی ترسناک بود🫡......
و دست بندا رو زنگ اخر مدرسه باز کردن.......

عمارت یونجی:
شب ساعت ۱۰:۰۰:
رو مبل حال در حال تماشا سریال:

یانگ هی:یونجی میگم تو جیمین رو چقدر دوست داری دوسش داری!؟
یونجی:اره دوسش دارم خیلی هم دوسش دارم
یانگ هی:پس چرا بهش نمیگی!؟
یونجی:چون فکر میکنم اون منو دوس نداره و ممکنه ردم کنه🙂
یانگ هی: تو از کجا میدونی شاید اونم حسش مث تو باشه
یونجی:ما با هم جنگ و دعوا داریم مث تو و کوک نیستیم✺◟😄◞✺
یانگ هی:ولی باید شانستو امتحان کنی خب برو و بهش بگو دیگه
یونجی:اگه بهم جواب رد بده چی اون وقت باعث میشه گریم بگیره و ناراحت بشم اصلا نمیتونم
یانگ هی:یکم مثبت فک کن من مطمئنم یه حسی میگه دوست داره
یونجی:از کجا بفهمم دوسم داره^^ کمکم کن
یانگ هی:اوکه خب سه تا چیز هس که میتونی بفهمی دوست داره

۱.وقتی میچرخی نگاش کنی میبینی داره ریز و دزدکی نگات میکنه^^
۲.وقتی داری جایی میری و یا جایی هستی یهو میبینی اونم همونجاس و یا دنبالت اومدهㄱ _ㄱ
۳.نمیدونم اینو دیگهಠ_ಠ(˶‾᷄⁻̫‾᷅˵)
یونجی:امم اوک ٩(•̤̀ᵕ•̤́๑)ᵒᵏᵎᵎᵎᵎ

فردا:
تو مدرسه:

#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متحدیم
#Iranians_love_Jk