✚ از وقتی دیدمت✚

✚ از وقتی دیدمت✚

〘Part 1〙

همچی تاریک بود تا اینکه از عمق تاریکی تو رو پیدا کردم .....

#فیک
#فیلیکس

«ویو ا/ت »
.
یه روز کسل کننده دیگه
مسخرست ...... چرا توی مدرسه همچین چیزای مزخرفی رو بهمون یاد میدن اخه اینا به درد کی میخوره ...... ای کاش به جاش بهمون یاد می دادن چطوری در برابر مشکلات زندگیمون مقاومت کنیم به جای این چرت و پرتا
معلم داشت درس میداد که در به صدا در امد
معلم : بفرمایید
مدیر : سلام ببخشید وقتتون رو گرفتم برای دانش اموز جدید امدم
معلم : اها بله بله
مدیر : اینجاست فقط ام ..... یک ذره خجالتیه لطفا هواش رو داشته باشین
معلم : چشم
یه پسر مظلوم رو دیدم که از پشت مدیرمون امد بیرون
خنده ریزی کردم
معلم : بچه ها این دانش اموز جدیدمون یوگ بوک هستش
معلمون منتظر به یوگ بوک نگاه می کرد که چیزی بگه و خودش رو معرفی کنه ولی انگار خیلی استرس داشت و به زور سلام ارومی کرد ولی طولی نکشید که صدای پچ پچ های مداوم بچه های کلاس در امد
..... : وای صداشو
...... : چقدر صداش خوبه
..... : کجای صدای خوبه صداش افتضاحه
..... : اره بابا انگار بد بخت به زور نفس می کشه
معلم : اه خب مممم می تونی کنار جانگ هو بشینی
وقتی اینو گفت شوکه شدم چرا باید کنار اون بشینه اونم پسری به این خجالتی و بی ازاری
.
« چند دقیقه بعد »
.
زنگ مدرسه به صدا در امد
به جلو پشت سرم دویدم و هممون با هم پا شدیم و به سمت پله ها رفتیم و به طبقه اخر رسیدیم اروم وارد پله ها شدیم و به سمت در بزرگی که نزدیک در ورود به پشت بوم بود رفتیم
میچا : ا/ت بدو در رو باز کن الان میان مچمون رو می گیرنا
ا/ت : وایسا دارم دنبال کلیدا می کردم ............. بچه ها فکر کنم کلید ها نیست
جی هیون : یعنی چی درست بگرد
فیلیکس : ببخشید .......
با صدای ضعیفی که از پشت سرمون شنیدیم هممون برگشتیم
فیلیکس : این کلید ها از جیبتون افتاد
ا/ت : اااا خیلی ...... خیلی ممنون
کلید رو دستم داد و برگشت که بره ولی یک لحظه دلم براش سوخت
ا/ت : هی یک لحظه وایسا
برگشت و نگام کرد
ا/ت : تو هم باهامون بیا
فیلیکس : چی
ا/ت : تو هم باهامون بیا امممم شاید بهت خوش بگذره ما اینجا اهنگ می زنیم برای در هم دستگاه عایق صدا گرفتیم که صدامون بیرون نره
فیلیکس : یعنی واقعا اجازه میدید کنارتون باشم
ا/ت : البته چرا که نه بیا
در رو باز کردیم و همه یه داخلش رفتن
ا/ت : راحت باش بشین
.
.
الان ادامش رو میزارن 🌚