درد که به استخونت رسید

دَرد که بِه استخٓونت رِسید😿 🖖 🏿
دیگه مُهم نیست چی میشِه...
دیگه از گریَم خبری نیسْ،
یه بُغضِ لعنتی کِه کُنجِ ،
گلوت خونه کردِعُ شُدِ همدَمت :):purple_heart:
یه سکوت عجیب کِه ...
خودتم نمیدونی دَلیلش چیِه؟
کم کم بِه نفس عَمیق عادت میکُنی؛
واژه ها تو سرت رِژه میرَن...
ولی دردتُ توصیف نمیکُنن 🙂 🍃
عادت میکنی به سردَردایِ ...
هر روزُ هر شَب :):rose:
کم حرفی نیٓست ...
هجوم هزار تا فکرِعُ هزارتا ...
واژه وُ لبی که بِه گله باز نمیشِه :)):raised_hand_with_part_between_middle_and_ring_fingers:🏿
اینجا که رسیدی بیٓتفاوُت میشی...
سِر میشیٓ سیر میشی؛
من الان دقیقا همینجا وایسادم :):blue_heart: