درد که به استخونت رسید

درد که به استخونت رسید:)
دیگه مهم نیست چی میشه
دیگه از گریه هم خبری نیست
یه بغض لعنتی که کنج گلوت خونه کرده 
و شده همدمت
یه سکوت عجیب که خودتم نمیدونی دلیلش چیه!
کم کم به نفس عمیق کشیدنات عادت میکنی...
واژه ها تو سرت رژه میرن
ولی هیچکدوم دردتو توصیف نمیکنن:)
عادت میکنی به سردردای هر روز و هر شب:)
کم حرفی نیست
هجوم هزارتا فکره و هزارتا واژه و لبی که به گله باز نمیشه
اینجا که رسیدی ،
بی تفاوت میشی
سِر میشی...
سیر میشی
من الان دقیقا همینجا وایسادم!:)))
دیدگاه ها (۱)

+ این عکس رو یادته...امروز لا به لای یکی از کتاباپیداش کردم-...

یک جای دلم درد می کند... می دانی کجا؟همان جایی که وقتی تو اس...

"امشب؛تمام حوصله ام را جمع کرده ام"به تکرار نام تو..."دل تنگ...

تمام این فاصله ها:)تمام ِ این تنهایی ها:)تمام ِ نداشتن هایت:...

ی درخواستی داشتموقتی عضو نهمی، سونگمین هم روت کراشهاینجوری ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط