Chapter 2
Chapter 2
Lucky-bloody#
پارت ۳۲
-تکون نخور انقد
اینگوک میگیرتت
~دستتو با یچیزی پاک کن اینجوری نرو
-خودم میدونم
دستاتو میزاری رو صورتت و تا جایی میشه سعی میکنی خودتو قایم کنی و زمزمه میکنی
+خب الان دست خودتم کثیف میشه....
اینگوک میره سمت اتاق
+منو نزاری رو تختا
~چرا؟
+احمقی؟
~اها....
میره سمت کمد و یه حوله برمیداره و میندازه رو تخت
~حالا بهتر شد
میزارت رو تخت و توم از دلدرد جمع میشی تو خودت و پتو روت میندازه و کنارت میشینه
~چرا نگفتی؟
+چجوری میتونستم بگم؟
~ناسلامتی شوهرتم،بعد اولین کسی که میفهمه باید من باشم نه کوک
+نمیتونستم....تو این خونه همه پسرن حتی یه دخترم نبود بهش بگم
~دارم میگم نزدیک ترین فرد بهت الان شوهرته باید به من میگفتی
+اه....انقد نگو شوهر هنوز عادت نکردم....
در اتاق باز میشه و کوک نفس نفس زنان میاد تو
-بگیر
~چه زود...
سریع از رو تخت بلند میشی و پد رو از دستش میگیری و کوک رو هول میدی تا بتونی بری بیرون و با تمام سرعت میدوی سمت دسشویی،دستتو میگیری رو دلت
+وای...نباید چیز تند میخوردم....چجوری با این دلدرد کنار بیام
پد رو میزاری و همینجور که دستت رو دلته از دسشویی میای بیرون
~بگیر
نگاه میکنی به جلوت و اینگوک رو با یه قرص و آب تو دستش میبینی
+مرسی
قرص رو از دستش میگیری و میخوری،لیوانو ازت میگیره و میزارش رو نرده کنار پله و بلندت میکنه و میبرت تو اتاق و میشونتت رو تخت،میره سمت کمدش و یه شلوار مشکلی در میاره و میاد سمتت و زانو میزنه جلوت
+وایسا....میخوای چیکار کنی؟
~شلوارتو عوض کنم
+مگه بچتم؟
~نه زنمی
+خودم میتونم عوض کنم
شلوارو میگیری
+روتو کن اونور
~چرا؟
+چون میخوام شلوار عوض کنم
~خب بکن
+خب روتو کن اونور
~چی میشه اگه من ببینم حالا؟ بعدم لخت مادر زاد که نمیشی...
+نمیشه
~تازشم ما الان....
+میدونم ازدواج کردیم ولی من عادت ندارم
هولش میدی به سمت در و اونم غر میزنه
~یعنی چی....مثلا باید به من تکیه کنی نا سلامتی شوهرتما
+باشه...برو بیرون شوهرم میخوام لباس عوض کنم
درو باز میکنی و میری بیرون و درو میبندی و سریع شلوارتو عوض میکنی،اینگوک دوباره درو باز میکنه و میاد تو
+خب دیگه الان عیب نداره که اومدی تو
~انقد زود عوض کردی؟
+اره
شلوار قبلیتو برمیداری و میندازیش تو سبد لباس و میشینی رو تخت،از دلدرد خم میشی به جلو و دستاتو میزاری رو شکمت
~هنوزم درد میکنه؟
+اره...طول میکشه تا قرص اثر کنه
اینگوک میاد نزدیک تر و بلندت میکنه و میخوابوندت رو تخت و پتو میندازه روت
~همه برنامه هامو بهم ریختی
+کدوم برنامه؟
~قرار بود امشب بریم بیرون
+خب میریم
~با این دلدردت؟
+خوب میشه...دفعه اول نیست که...فقط چون قبلش چیز تند خوردم دلدرد گرفتم...الانم نمیخواد اینجا بشینی پاشو برو بیرون
🍃🗿
Lucky-bloody#
پارت ۳۲
-تکون نخور انقد
اینگوک میگیرتت
~دستتو با یچیزی پاک کن اینجوری نرو
-خودم میدونم
دستاتو میزاری رو صورتت و تا جایی میشه سعی میکنی خودتو قایم کنی و زمزمه میکنی
+خب الان دست خودتم کثیف میشه....
اینگوک میره سمت اتاق
+منو نزاری رو تختا
~چرا؟
+احمقی؟
~اها....
میره سمت کمد و یه حوله برمیداره و میندازه رو تخت
~حالا بهتر شد
میزارت رو تخت و توم از دلدرد جمع میشی تو خودت و پتو روت میندازه و کنارت میشینه
~چرا نگفتی؟
+چجوری میتونستم بگم؟
~ناسلامتی شوهرتم،بعد اولین کسی که میفهمه باید من باشم نه کوک
+نمیتونستم....تو این خونه همه پسرن حتی یه دخترم نبود بهش بگم
~دارم میگم نزدیک ترین فرد بهت الان شوهرته باید به من میگفتی
+اه....انقد نگو شوهر هنوز عادت نکردم....
در اتاق باز میشه و کوک نفس نفس زنان میاد تو
-بگیر
~چه زود...
سریع از رو تخت بلند میشی و پد رو از دستش میگیری و کوک رو هول میدی تا بتونی بری بیرون و با تمام سرعت میدوی سمت دسشویی،دستتو میگیری رو دلت
+وای...نباید چیز تند میخوردم....چجوری با این دلدرد کنار بیام
پد رو میزاری و همینجور که دستت رو دلته از دسشویی میای بیرون
~بگیر
نگاه میکنی به جلوت و اینگوک رو با یه قرص و آب تو دستش میبینی
+مرسی
قرص رو از دستش میگیری و میخوری،لیوانو ازت میگیره و میزارش رو نرده کنار پله و بلندت میکنه و میبرت تو اتاق و میشونتت رو تخت،میره سمت کمدش و یه شلوار مشکلی در میاره و میاد سمتت و زانو میزنه جلوت
+وایسا....میخوای چیکار کنی؟
~شلوارتو عوض کنم
+مگه بچتم؟
~نه زنمی
+خودم میتونم عوض کنم
شلوارو میگیری
+روتو کن اونور
~چرا؟
+چون میخوام شلوار عوض کنم
~خب بکن
+خب روتو کن اونور
~چی میشه اگه من ببینم حالا؟ بعدم لخت مادر زاد که نمیشی...
+نمیشه
~تازشم ما الان....
+میدونم ازدواج کردیم ولی من عادت ندارم
هولش میدی به سمت در و اونم غر میزنه
~یعنی چی....مثلا باید به من تکیه کنی نا سلامتی شوهرتما
+باشه...برو بیرون شوهرم میخوام لباس عوض کنم
درو باز میکنی و میری بیرون و درو میبندی و سریع شلوارتو عوض میکنی،اینگوک دوباره درو باز میکنه و میاد تو
+خب دیگه الان عیب نداره که اومدی تو
~انقد زود عوض کردی؟
+اره
شلوار قبلیتو برمیداری و میندازیش تو سبد لباس و میشینی رو تخت،از دلدرد خم میشی به جلو و دستاتو میزاری رو شکمت
~هنوزم درد میکنه؟
+اره...طول میکشه تا قرص اثر کنه
اینگوک میاد نزدیک تر و بلندت میکنه و میخوابوندت رو تخت و پتو میندازه روت
~همه برنامه هامو بهم ریختی
+کدوم برنامه؟
~قرار بود امشب بریم بیرون
+خب میریم
~با این دلدردت؟
+خوب میشه...دفعه اول نیست که...فقط چون قبلش چیز تند خوردم دلدرد گرفتم...الانم نمیخواد اینجا بشینی پاشو برو بیرون
🍃🗿
۱۳.۸k
۰۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.