۳

۳
ویو ا.ت
جی هو صبحونه خورد
منم چمدونم بستم و لباساشو پوشندم
سوار ماشین شدن و حرکت کردم سمت ایستگاه قطار
وبو تهیوتگ
تو قطار نشسته بودم منتظر ا.ت بودم
که دیدم بچه تو بغلش داره میاد
وارد قطار شد
که من دید
+ جی هو بیا اینجا بشینیم
÷نههه من اون جا رو میخوام)به اتاقی که تهیونگ توش بود اشاره کرد)
+جی هو عزیزم‌باید اینجا بشینیم
×ببینم تو میخوای اینجا بشینی
÷آله
×خب‌پس بیا
بچه ور از بغلش در آوردم
و دست ا.ت رو هم محکم گرفتم و کشوندم تو اتاق قطار
قطار حرکت کرد
+جی هو بیا بغلم
÷نه این آقا هه خلی بود کوبی میده
من یکی از عطر های مورد علاقه زده بودم
نیشخندی زدم
و گذاشتمش رو صندل
×تو گمشو بیا باهات حرف دارم
اما ا.ت توجه نکرد و رفت بچه رو تو بغلش گرفت و همونجا نشست
×لعنتی
+جی هو چیزی میخوای بیارم
÷نه اوما
+بیا دارو هاتو بخور
÷نمیخوام
+بیا بخور
÷نه(گریه و جیغ)
چرا بچه رو مجبور‌می‌کرد
بچه که اسمش جی هو بود رو سمت خودم کشیدم
×مگه کری نمیخواد بخوره
+تو دخالت نکن
÷مامان من سرم گیج نمیره و خوپم
+جی هو بهت میگم این کوفتی رو بخورر(داد و بغض)
÷هق هق ازت پدم‌میاد(گریه)
+جی هو
×باشه تو برو دست و صورتتو بشود من بهش میدم
×هی
÷هق بله
×ببین مامانت خوبیتو میخواد
÷اون هیچ وقت خوبیه منو نمیگاد
×چرا اینجوری میگی
÷من مریضم چون مامان وقتی تو شگم بودم سیجال میکشید
×تو مریضی؟
÷آله قلبم مریضه