Monster in the forest

Monster in the forest
فصل 2 پارت 1

(ساعتی بعد)
تهیونگ: ا.ت!!
ا.ت: هان؟
تهیونگ: چیشده غرق در افکاری؟
ا.ت: دارم به یونگی فکر میکنم که چه اتفاقی براش ممکنه افتاده باشه.
جونگ کوک: خب چجور میخوای بفهمی چه اتفاقی افتاده؟
ا.ت: بنده دارای حس ششم قوی هستم!
تهیونگ: خب چه ربطی داره😐
ا.ت: یعنی ممکنه یه وقت بفهمم چه اتفاقی میوفته... ای کاش یکی اینجا بود بتونه آینده رو ببینه.
جونگ کوک: حالا شاید تو بتونی ببینی😐
ا.ت: عه! راست میگم! یه حسی بهم میگه حس ششم ام موقع این اتفاق کار میکنه!
تهیونگ: اگه اینطور باشه که خیلی عالیه! بیشتر فکر کن😄
ا.ت: هوم😐
ا.ت: جونگ کوک!
جونگ کوک: بله؟
ا.ت: حالا که تو یه ومپایری میتونی کسیو هم تبدیل به ومپایر کنی؟
جونگ کوک: شاید بتونم... تا حالا امتحان نکردم.. ولی فکرشم نکن!
ا.ت: باشه حالا فکر نکردم.. ولی خیلی باحال میشه😄
جونگ کوک: اصلا هم باحال نیست..
ا.ت: خب چرا؟
جونگ کوک: جای من باشی میفهمی.
ا.ت: اوهوم... ولی هنوزم میگم خیلی باحاله•-•
جونگ کوک: حالا هر جور میخوای فکر کن🙄
نامجون: ا.ت تو دلت میخواد ومپایر بشی؟
ا.ت: همچین تصمیمی هم ندارم فقط اگر میشد خیلی خوب بود😁
نامجون:اصلا هم خوب نیست*در گوشی* جونگ کوک از منم بیشتر درد میکشه..
ا.ت: آهان..*موضوع رو بیشتر کش نمیده*
.........
ا.ت: نههههههههه!!!!!!
همگی:*زره ترک میشن*
جونگ کوک: یا ابلفضل چته؟!؟◉_◉
ا.ت:*حالت گریان به خودش میگیره*آبم تموم شد(╥﹏╥)
تهیونگ: هاااه... از ترس داشتم شهید میشدم🙄😑
نامجون: حالا لازم بود حتما جیغ بزنی😑
ا.ت: تشنمه😭
جونگ کوک: بیا آب منو بگیر..
ا.ت:*آبشو میگیره* ومپایرا آب هم میخورن؟
جونگ کوک: نه اینو آوردم برای مواقع اضطراری😐
ا.ت: آهان..
......
ا.ت: یه لحظه.... چرا احساس میکنم این حرفو دوبار زدم؟
جونگ کوک: منم🤨
تهیونگ: آره.. الان چیشد؟؟
ا.ت: آخ...*سرشو میگیره و وایمیسه*
نامجون: چیشد؟؟
ا.ت: ایییی... یه چیزی داره میره روی مخم..*میشینه روی زمین*
تهیونگ:*نگران*چی شدی؟؟؟
ا.ت: یکی..داره نگاهمون..میکنه*نفس نفس میزنه*
جونگ کوک: کی داره نگاهمون میکنه؟؟
نامجون:* دور و برشونو نگاه میکنه* اینجا چیزی نیست..
ا.ت:.......
تهیونگ: اونجا!!
_ *از اونجا میره*
جونگ کوک: شما دوتا برین دنبالش من پیش ا.ت میمونم!!
تهیونگ و نامجون:*میرن دنبالش*
جونگ کوک: ا.ت...
ا.ت:*داد*ازم دورش کن!!
جونگ کوک: ا.ت آروم باش..


ببخشیدا این پارت کمتره😁