(فقط یه آرمی بودی) پارت ۱

(فقط یه آرمی بودی) پارت ۱
ا.ت
سلام من ا.ت هستم چند سالی هست که آرمی هستم ولی پدر و مادرم با آرمی بودنم مخالفت میکنن و اجازه نمیدن و من هم حرف اونارو گوش نمیگرم و کار خودمو میکنم اتاقم پر از عکسای بی تی اس و بایسم هم جیمین با اینکه توی سئول زندگی میکنم ولی پدر و مادرم اجازه نمیدن به کنسرتشون برم و من تا حالا اونارو ندیدم
صبح
(علامت مامان ا.ت [م] و علامت پدر ا.ت [پ] هستش)
م. دختر صبح شده مدرست دیر میشه ها
ا.ت. مامان بیدارم اماده شدم الان میخوام برم
م. عجله کن
ا.ت. رفتم

مامان ا.ت
پ: زن چیشده خونه رو گذاشتی رو سرت
م: اخر من از دست این دختر سکته میکنم
پ: برای چی
م: میدونم دیشب تا صبح بیدار بوده داشته نگاه این پسرا میکنه من نمیدونم چه سودی براش دارن واقعا میدونم باهاش چیکار کنم

ا.ت
رفتم مدرسه
(علامت رویا (ر))
ر:چخبر گلم
ا.ت: هیچی عزیزم خب استاد اومد
ر: میای بعد از ظهر همو ببینیم
ا.ت: باشه عزیزم
بعد از مدرسه
رسیدم خونه رفتم تو اتاقم دیدم
همه ی عکاسام تیکه تیکه و لایت استیکم شکسته
همه ی آلبوم هام و چیز هایی که از بی تی اس داشتم خراب شده میدونستم کار مامانمه با گریه رفتم و به مامانم گفتم
ا.ت: میدونم کار خودته چرا اینجوری کردی
م: بخاطر خودت بود
ا.ت: تو زدی همه چیز هامو خراب کردی الان میگی به خاطر منه
م: اره چون با وجود اونها درساتو نمیخونی
ا.ت: من درسامو میخونم همه نمره هام بیسته
م: حتما استادتون هم طرفدارشونه
ا.ت: من خودم درس میخونم
م: آره دیدمت توی اتاقت فقط داری اهنگ گوش میدی
ا.ت:چقدر خستم میکنین
رفتم تو اتاقم (با گریه) محکم درو بستم و شروع کردم به گریه کردن