یه روز دوتا دوست بعده چند سال همو میبینن

یه روز دوتا دوست بعده چند سال همو میبینن
https://telegram.me/lllloooovvee
بعده احوال پرسی خبر میگیرن از هم...
اولی میگه "فلانیو" یادته؟
دومی میگه: همون دختره که جونشو برات میداد؟
+:آره ... همون. ازدواج کرده؟ خبر داری ازش؟
-:اره خبر دارم. ازدواج کرد. ۳سال بیشتره... تو چی؟ ازدواجت چطور بود؟
+:ازدواج من؟ از هم پاشید... اونطور که من میخواستمش منو نمیخواست. مدام بهم دروغ میگفت. خیانت میکرد. با اینکه از همه کاراش خبر داشتم چون دوسش داشتم به روش نمیاوردمو هر روز بدتر از روز قبل میکرد
-: چه جالب. قصه ی تو با زنت چقد شبیه قصه ی اون دختره بیچارس با تو... یادته چقد دوست داشت؟ یادته به روت نمیاورد؟ یادته به همه ترجیحت داد؟ حتی به من؟
+:اره... یادمه. الان خوشبخته؟
-: اره. زندگیش عالیه. همش آرامشه. ولی تنهاست. هیچ کس اجازه نداره ببینتش.من که ندیدم ولی میگن خونه شوهرش خیلی کوچسکو تاریکه. میگن شوهرش انقد دوسش داره که مثه تو ولش نمیکنه.
+:خبر داری خونه شوهرش کجاست؟
-: اره. ۵شنبه بهش سر زدم. بهشت زهرا-قطعه ی ....