Part 27

Part 27

ویو ات

بیدار شدم دیدم ساعت ۱ ظهره یونگی رو بیدار کردم رفتم پایین شیکمم درد میکرد بعدش فهمیدم دیشب چه اتفاقی افتاد
ات و یونگی:ظهر بخیر
همه:ظهر بخیر
جونگ سوک:بچه ها به قیافهاتون میخوره دیشب به همتون خوش گذشته*با خنده*
نامجون و هوسوک و یونگی تهیونگ و دو هوان:خیلییییی
ات:ببندین دهناتون رو
همه خندیدن
صبحانه خوردیم وسایل ها رو جمع کردیم رفتیم رو مبل نشستیم
کوک:بچه ها بریم اتاق بازی گیم بزنیم؟
همه:آرههه
رفتیم سمت اتاق بازی و گیم بازی کردیم

۳ ساعت بعد
ویو یونگی
ساعت رو نگاه کردم ساعت ۵ بود
یونگی:بچه ها ناهار بریم بیرون؟
همه:آرهه بریم
رفتیم آماده شدیم

ویو ات
یونگی گفت بریم واس ناهار بیرون رفتیم آماده شدیم رفتیم سواز ماشین شدیم چون ۱۲ نفر بودیم ۳ ماشینه رفتیم
رفتیم رستوران جاجانگیمون دوکبوکی سوشی و... غذا های مختلف سفارش دادیم غذا ها رو آوردن
ات:بچه ها بعدش بریم دریا؟
همه:آرهه
غذا خوردیم رفتیم خونه دوباره لباسامون رو عوض کردیم و لباس گرفتیم چون ممکن بود آب بازی کنیم رفتیم سمت ماشین سوارش شدیم و رفتیم دریا زیلو پهن کردیم و نشستیم خورا کی هارو باز کردیم گذاشتیم وسط چیپس پفک پاستیل من هایپ هم گرفته بودم
ات:بچه ها من هایپ آوردم
همه:آخخخ جووونننن
هایپ رو باز کردیم هر زوج یه هایپ خوردا بود چون بزرگ بود باهم خوردیم و.....ادامه دارد

اسلاید دوم لباس ات برای رستوران
اسلاید سوم لباس ات برای دریا

بچه ها حمایت هاتون خیلی کمه قبلا ها خیلی بیشتر لایک میخورد فیکم ولی جدیدا ۲۰ یا ۳۰ تا میشه قبلا ۷۰ یا ۸۰ تا میشد لطفا بیشتر حمایت کنین
لایک و کامنت یادتون نره تا فردا بابایییی