متعلق به او:

متعلق به او:
#part1☕
این داستان رو با یک فنجان قهوه تازه بخوانید:
خیلیا به این باورن عشق فقط تو قصه هاست عشق مقام و رتبه ای داره پسری عاشق دختر میشه یا دختری عاشقه پسری بیشتر داستان ها دختر فقیر بود پسر پولدار اما حالا ورق عوض میشه اینبار این پسره که تنها نیازش تو دنیا پوله
.‌‌‌‌....
نسیم ملایم موهای دخترک رو تکون میداد و تو هوا میرقصوند خورشید چشمایه اقیانوسی دخترک رو نورانی میکرد دختری از طایفه ای ثروتمند دختری با چهره زیبا لطیف بدنی عروسکی و براق قطعا هر مردی رو اغوا میکرد رویه صندلی قهوه ای رنگ نشسته بود و آروم به جلو و عقب تکون میخورد و در همون حال از کتابش لذت میبرد و قهوه اش رو مینوشید بعد اینکه کتاب خوندنش تمام شد بلند شد و از اتاقش بیرون رفت چون گرسنش بود به سمت آشپزخونه رفت که آجوما با دیدن سئول به طرفش رفت
# سئول عزیزم چیزی نیاز داری
+چیزی واسه خوردن داریم؟(لبخند آروم)
# بله حتما براتون آماده میکنم
+ممنون من تو حیاطم آماده شد خبرم کن
آجوما تعظیمی کرد و سئول به سمت گلخونه ای رفت که خودش خواسته بود اون رو واسش درست کنن اون گلخونه پر از گل رز قرمز و سفید بود شیلنگ آب رو برداشت بازش کرد شروع کرد به آب دادن گلا میگن اگه با گل خوب رفتار کنی تا همیشه سرحال و سرپان