★ʟᴀᴡʟᴇꜱsʟᴀᴡʏᴇʀ★

★ʟᴀᴡʟᴇꜱsʟᴀᴡʏᴇʀ★
Part:⁶
ا.ت: خب ببین از اونجایی که...
جیمین: ببخشید گوشیم زنگ میخوره.الو،اها،باشه الان میام ، راستش باید برم ا.ت تو خودت توضیح بده خدافظ
(رفت)
ا.ت: خب داشتم میگفتم، از اونجایی که چامین میتونه خودشوبا وثیقه آزاد کنه ولی تا دیشب انجام نداد پس نقشه داره
کوک: خب..؟( با نگاه سرد و خمار)
ا.ت: خب به جمالت فقط خواستم خبر داشته باشی یوقت نیاد سراغت بمیری اصن خاک‌تو سر من میام بهت توضیح میدم
کوک: خب خودمم اینارو میدونم( نیشخند رو به خنده)
ا.ت: اصن نمیدونم چرا مردم خوبی بهشون نیومده هوفف اصن من میرم
کوک: میدونم خیلی جذابم ولی نمیدونستم در این حد که وکیل کوچولو عاشق و نگرانم بشه( نیشخند ، برای اذیت کردنش بهش گفت که حرص بخوره😂)
ا.ت: چییییی(داد) اصن میدونی داری چی میگی کجات جذابه اخه تو؟(راوی:دختررر جذاب تر از بچم نی)بعد منن؟ من؟ اخه عاشق چیه تو بشم؟(نیشخند حرصی) اتفاقا ازت متنفرم هستم فقط بخاطر داداشم چون دوست صمیمیت بود و اصرار کرد اومدم وکیلت شدم😠
( تا اینجا جونگ کوک چون حرصش داده بود نیشخند میزد تا اینکه ا.ت این کلمه رو گفت)
ا.ت: دلم برات سوخت بد بخت
کوک: هی هی هی اولا که من اونارو الکی گفتم چون خواستم اذیتت کنم دوما تو به چه حقی به چه چیزی به من میگی بدبخت ؟(جدی و عصبی) الانم از اینجا گمشو به وکالتت هم احتیاج ندارم پولتم میگم برات واریز کنن
ا.ت: نمیگفتی هم می‌رفتم(رفت سمت در که برگشت) اهاا راستی به اون پول کثیفتم‌ نیاز ندارم
( رفت و درو محکم طوری که در پیچش باز شد بست)
( راستی همه ی حرفاشون داد بود و همه شنیدن)
________________
(ا.ت ویو)
اهه رومخ وقتی رفتم بیرون همه با بهت بهم نگاه میکردن تقصیر خودش بود میخواست نره رو مخم
دینگ دینگ
جیمینه اهه حتما زنگ زده ببینه وی شده هوففف
ا.ت: الو؟(با صدای نفس زن و عصبی)
جیمین: خب چطور پیش رفت چی گف..
ا.ت: داداش الان حال ندارم توضیح بدم شب تو خونه بهت میگم ، راستی جلو مامان اینا هم کنجکاو بازی در نیار
جیمین: باش الان میام
______________________
(خونه)
جیمین: ا.تتتتتتتت زود باش بگوو(داد)
م.ت: پیرم چته هوار میکشی ا.ت باز چیکار کردی؟؟
ا.ت: هیچی مامان میشناسی بچتو دیگه، مگه نه جیمین؟(نیشگون و حرصی)
جیمین: ا..اره(اروم)
ا.ت: مامان من میرم اتاقم(علامت به جیمین)
جیمین: مامان منم خستم میرم تو اتاق
(رفتن بالا)
جیمین: بگووو دیگه چرا عصبی بودیی؟؟
ا.ت: ..