پارت21
پارت21
لیسا: چیزه.... جونگ کوک من میخوام برم حموم
جونگ کوک: خب برو اونجاست دقیقا جلوی تخت
لیسا: خب میشه بری بیرون چون لختم
جونگ کوک: 😶 مثلا دیشب مال خودم کردمت
بعد تو خجالت میکشی؟
لیسا: خب... باشه صبر کن
هر چی پتو رو تخت بود و پیچید دُر خودش
جونگ کوک: 😐😐
لیسا: چیه خب
جونگ کوک: هیچی ولش کن من میرم اون یکی اتاق
لیسا: ناراحت شدی؟ اخه چون اولین باره وارد رابطه میشم اینطورم بهت قول میدم دفعه ی بعد اینجوری نباشه
جونگ کوک: وای یه ذره نفس بکش یه سره حرف میزنی اولا ناراحت نشدم دوما باشه دفعی بعد قبوله
لیسا: مرسی عشقم. من رفتم
جونگ کوک ـ رفتم بیرون میز صبحانه رو چیدم بعدش منم رفتم تو اون یکی اتاق یه دوش سرپایی گرفتم و اومدم بیرون
رفتم تو اتاقی که لیسا توش بود حواسم نبود برای همین یادم رفت در بزنم یهو رفتم تو دیدم لیسا با حوله روی صندلی خوابش برده
خندیدم و رفتم اروم بغلش کردم و گذاشتمش رو تخت گفتم اینو ببین خانم تازه خوابیده 😂
از طرف جنی
بعد اینکه تمام کار هامو کردم بالاخره رفتم خونه . تا در و باز کردم دیدم تهیونگ نشسته رو مبل و گوشیش دسته
تهیونک؟ 😐😶چجوری اومدی تو ؟
ته: قفل ساز اوردم درو واسم باز کرد
جنی: حاله واسه چی اومدی اینجا؟
ته: اولا بگو ببینم چرا تلفنتو جواب نمیدی؟
جنی: من؟ تو که زنگ نزدی بزار ببینم
دیدم بیستا تماس از دست رفته پانزده تا پیام از طرف تهیونگ
ته: حالا دیدی؟ بگو ببینم کجا بودی؟
جنی: خب..... چیزه..... من رفته بودم..... امم... بانک
تهیونگ: بانک؟ خب میتونستی عصر بری
جنی: نه اخه بانک ها صبح ها خلوت تره.... بخاطر همین
ته: بهت اعتماد دارم بخاطر همین حرفتو باور میکنم
لیسا: چیزه.... جونگ کوک من میخوام برم حموم
جونگ کوک: خب برو اونجاست دقیقا جلوی تخت
لیسا: خب میشه بری بیرون چون لختم
جونگ کوک: 😶 مثلا دیشب مال خودم کردمت
بعد تو خجالت میکشی؟
لیسا: خب... باشه صبر کن
هر چی پتو رو تخت بود و پیچید دُر خودش
جونگ کوک: 😐😐
لیسا: چیه خب
جونگ کوک: هیچی ولش کن من میرم اون یکی اتاق
لیسا: ناراحت شدی؟ اخه چون اولین باره وارد رابطه میشم اینطورم بهت قول میدم دفعه ی بعد اینجوری نباشه
جونگ کوک: وای یه ذره نفس بکش یه سره حرف میزنی اولا ناراحت نشدم دوما باشه دفعی بعد قبوله
لیسا: مرسی عشقم. من رفتم
جونگ کوک ـ رفتم بیرون میز صبحانه رو چیدم بعدش منم رفتم تو اون یکی اتاق یه دوش سرپایی گرفتم و اومدم بیرون
رفتم تو اتاقی که لیسا توش بود حواسم نبود برای همین یادم رفت در بزنم یهو رفتم تو دیدم لیسا با حوله روی صندلی خوابش برده
خندیدم و رفتم اروم بغلش کردم و گذاشتمش رو تخت گفتم اینو ببین خانم تازه خوابیده 😂
از طرف جنی
بعد اینکه تمام کار هامو کردم بالاخره رفتم خونه . تا در و باز کردم دیدم تهیونگ نشسته رو مبل و گوشیش دسته
تهیونک؟ 😐😶چجوری اومدی تو ؟
ته: قفل ساز اوردم درو واسم باز کرد
جنی: حاله واسه چی اومدی اینجا؟
ته: اولا بگو ببینم چرا تلفنتو جواب نمیدی؟
جنی: من؟ تو که زنگ نزدی بزار ببینم
دیدم بیستا تماس از دست رفته پانزده تا پیام از طرف تهیونگ
ته: حالا دیدی؟ بگو ببینم کجا بودی؟
جنی: خب..... چیزه..... من رفته بودم..... امم... بانک
تهیونگ: بانک؟ خب میتونستی عصر بری
جنی: نه اخه بانک ها صبح ها خلوت تره.... بخاطر همین
ته: بهت اعتماد دارم بخاطر همین حرفتو باور میکنم
۱۳۲.۷k
۱۳ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.