مروارید آبی

مروارید آبی²
Part ²
ویو لوگان وقت ناهار بود رفتم دنبال مامان که باهم بریم خونه و بجاش عمو عموی (لانا) اون میخاست کمکمون کنه و بجامون بمونه تو شرکت
تق تق تق صدای در*
+بله؟
= مامان بریم؟
+بریم پسرم
نیم ساعت بعد *
فلش بک به خونه*
=خب مامان چیشده؟
+چی چیشده؟
=میشناسمت بعد از چند سال زندگی کردن باهات
چرا امروز میخواستی ناهار باشیم خونه؟
+خوشم اومد واقعا پسر باهوش و زرنگی دارم
=(خنده) نپیچون بگو
+میشه فعلا ناهار مون و بخوریم؟
=چرا؟
+ بعد ناهار بیا اتاقم راحت تر صحبت کنیم
=هوفف (کلافه) باشه
فلش بک بعد ناهار*
ویو لوگان
بعد از خوردن ناهار
مامان سریع رفت اتاق منم به کمک خدمتکار سفره رو جمع کردم و دو تا فنجون قهوه ریختم و برد تو اتاق مامان
=خب مامان چیشده؟
+ چیزی از پدرت میدونی؟
= گفتید نگردم دنبالش خودتون بهم میگید
+ پس چرا صبر نکردی تا بهت بگم؟
=چی؟
+رفته بودی سراغ البوم درسته؟
= ببخشید ولی صبرم داشت لبریز میشد دیگه بهم حق بده نوزده ساله من نمیدونم پدرم کیه چیکارست چیشده بین تون زنده اس یا مرده کجاست اصلا کدوم کشور زندگی میکنه
خب منم ادمم مامان منم میخام بدونم پدرم کیه شما و پدر بزرگ و مادر بزرگ و عمو همیشه در تلاش بودید تا جای پدرم و پر کنید ولی نشد از طرفی من تا الان حسرت نداشتن به پدرم رو دلم مونده
به مرور زمان شما من و تنها گذاشتید
از وقتی پنج سالم بود شماها من و گذاشتید پیش مادر بزرگ و پدر بزرگ و رفتید توی اون شرکت و قوی ترش کردید درسته الان شرکت شما یکی از معروف ترین شرکت شماست و براش کم نذاشتید ولی برای خانواده تون خیلی کم گذاشتید
+ من و ببخش... من باید.. باید اون شرکت و به یکی از معروف ترین و قدرتمند ترین شرکت ها میکردم... بخاطر همون خیلی واست کم گذاشتم
... ببخش من و
= ولی واسه تون عادی شد چون وقتی هم به هدفتون گذشتید ازش دست بر نداشتید
+ اگه ازش دست بر میداشتم...واسه همیشه باید منتظر سقوط و برشکستگیش میشدم...
=... میشه برید سر اصل مطلب؟
+ اصل مطلب.. باید بریم کره
=کره؟ کدوم یکی؟ چرااا
+کره جنوبی مگه نمیخوای دنبال پدرت بگردی؟
=چه ربطی به کره داره خب؟
+ باید از اول و بدون دروغ واسه ات همه چیز و تعریف کنم لوگان...

#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی