رمان:)مجنون تر از من:)پارت۱۴

رمان:)مجنون تر از من:)پارت۱۴

ارسلان:بلند نمیشم


دیانا:ارسلان بلندشووووو *با گریه*

ارسلان:باشه گریه نکن

دیانا:افرین پسرخوب

ارسلان:خندیدم

دیانا:نخند چصم اصلا

ارسلان :مگه نگفتم چص نکن دیدی که چی کار کردم بات

دیانا:من ازت نمیترسمممم

ارسلان:عه‌ باشه رفتم سمتش

دیانا:ارسلان چی کار میخوای بکنی؟

ارسلان:هیچی یکم بغلت کنم

دیانا:سریع لباس پوشیدم فرار کردم رفتم پیش ممد

ارسلان:کجا

دیانا:پیش ممد

ارسلان:غلط میکنی تو زنمی

دیانا:من هنوز باهات عقد نکردم که زنت بشم

ارسلان:ولی تو مال منی

دیانا:نیستم

ارسلان:ولی زن بودنت اینو نمیگه

دیانا:خیلی اشغالی

ارسلان:میدونم

دیانا:من میخوام برم خونهههههه

ارسلان:نمیشه

دیانا:سریع درو باز کردم دویدیم دویدیم تا رسیدم خونه ممد

ممد:زنگ در خورد دیانا بود چی شده ابجی؟

دیانا:ارسلان دنبالمه

ممد:برای چی

دیانا:میگه تو زنمی

ممد:واقعا زنشی

دیانا:چیی

ممد:شوخی کردم

پانیذ:چیشده

دیانا:اوهه پانیذ اینجا چیکار میکنه

ممد:هیچی

در خونه زده شد

دیانا:ارسلانه با ترس

ممد:چیزی نی عشق داداش من اینجام

ارسلان:بگو بیاد دم در کارش دارم

ممد:نمیشه میترس ازت

ارسلان:ولی اون زنمه یعنی زن کردمش

ممد:چیییییی چی کار کردی تو

ارسلان:زنش کردم

ممد:هوفففف باشه بیا تو