عشق و قمار

عشق و قمار
رها
لباس طاها رو در اوردم لباس خودمو پوشیدم ...
رفتم پایین طاها داشت غذا میخورد
رفتم سر میز نشستم
طاها: اهاع شدی رهای قبلا بخور بخور که مامانم شب دعوتمون کرده
رها: میشه من نیام حوصله ندارم
طاها: مامانم این مهمونیو واسه من و تو گرفته کل فامیلم هستن زشته کنسل کنم...
رها: باشه میام اوففف فقط اگه بی حوصله بودم چیزی نمیگیا میگی مریضم
طاها: اوکی حاضر شو
بعد چند مین اماده شدم
طاهام تو حال لباساشو پوشید
راه افتادیم و رسیدیم..
طاها: دستتو بدع
دستمو گرفتو رفتیم تو خوبه همه خیلی خون گرم بودن وسطای مهمونی بودش
وای یه دختر اونجا بودش فک کنم دختر عموی طاها بود انقدر خوشگل بودش که منم ماتش شدم...
رها:طاها یه چی بگم؟
طاها:بگو
رها: اون دختره خوشگلتره یا من؟
طاها: وای حسودیت شد معلومه که تو اون از تو خوشگل ترم باشه فقط تو به چشم من خوشگلی
رها: پرو نشو منو تو هیچ صنمی نداریم بفهم
طاها: باشه اه
م ط: رها خانم خوبیانگار بی حالی؟!
رها: نه ممنون خوبم یکم سرما خوردم...
م ط: ای وای دکتر رفتی طاها واقعا که ولش کردی بچه بی روحه امشب نمیزارم بری تا خوب بشی‌ بعدش میری!
رها: آخه
م ط: همین که گفتم امشب اینجایین
طاها: اخ جون ی چند روز مث ادم غذا بخورم
رها: خاک تو سرت فقط شکمت
طاها: اهوم رها واقعا ملیس خوشگله ها
رها:همین دختر عمتو میگی
طاها: اره
رها: نه عنش خوشگله شبیه میمونه دماغشم که عمله اصلانم خوشگل نیستش الان که فک میکنم
قدشو ببین کوتوله فقط قد مهمه
طاها: باشه بابا شستیش گذاشتی کنار
رها: خوشت اومده ازش؟
طاها:آقا من گوه خوردم ولش کن خیلیم زشته خوبه؟
رها : اوره

ادامه دارد
انرژی کامنت💜🌸

sagar🥰🥰