پارت ۱۹

پارت ۱۹
کوک ویو
ن و نارا و ج رفتن از دکتر خواهش کردم بمونم پیش ات و دکتر قبول کرد گف فقط تو بمون گفتم باشه
نشسته بودم پیش ات که نفهمیدم کی رو پاهاش خوابم برد
باصدای دکتر بیدار شدم
د اقای جون اقای جون
کوک بله
د وقتی داشتم ازمایش میکردم فهمیدم که خانم کیم حافظه اش پاک شده و معلوم نیس کی به هوش بیاد
د رفت
کوک ویو
باشنیدن این حرف ناراحت شدم خیلی ناراحت
اما سرم درد میکرد دوباره هم خوابیدم رو پاهای ات
فردا صب
کوک ویو
دیدم پای ات داره تکون میخوره از خواب بلند شدم
ات اینجا کجاس من این جا چیکار میکنم
کوک عشقم به هوش اومدی
ات چی عشقم؟ من سینگلم اقای محترم
کوک (خندید)
کوک میدونی وقتی میخواستم باهات ازدواج کنم هم همینطوری بودی و باهام سرد رفتار میکردی تا ازت خاستگاری نکنم
ات نکنه شما زده به سرت
کوک عاشقتم
ات منم ازت بدم میاد
ات ویو
نمیدونم چرا از این اقاعه هم بدم میومد هم خوشم میومد
انگار دلم براش تنگ شده بود
دیدم زنگ زد به یه نفر
که بعد زنگش بغد ۴۰ دقیقه
دوتا اقا یه خانم یه بچه کوچولوعه خشگل که دختر بود
خانم اومد سمتم گف ابحی خوشگلم به هوش اومدی
ات چی شما کی هستی
نارا ها چیشده کوک منو یادش نمیاد
کوک حافظه اش رو از دست داده
نارا چی خیلی بد شد که ات میشه یکی بگه اینجا چخبرع
نارا تو تصادف کردی و الانم حافظهت پاک شده
ات ویو نمیدونم چرا سرم گیج رف و سیاهی متلق