(cold blue) part 6 . . .

رفتم رو صندلی نشستم و جیمین هم پشت سرم اومد داخل
منشی هم اومد و صدام کرد
ا.ت: جانم
منشی: یه سری مشخصات میخوام برای سامانه چون اینترنتی نوبت گرفتید اطلاعاتتونو نداریم
ا.ت:بفرمایید
منشی: اسم و فامیل که میدونم، سن؟
ا.ت:۲۵
منشی: وضعیت تاهل (ینی متاهل یا مجرد برای کسانی که نمیدونن)
"نگاهی به جیمین انداختمو اونم نگاهم کرد
ا.ت: من مجر...
جیمین: متاهل هستن
"نگاهی به جیمین انداختم و چشم غره ای رفتم
ا.ت: نه عزیزم مجرد هستم
منشی گیج شده نگاهمون می‌کرد و مجرد رو نوشت
منشی: و مشکلتون؟
ا.ت: افسردگی...افسردگیه حاد
منشی: خب ممنون من دیگه میرم
رفت بیرون و درو بست و حالا سکوتی بود که بین من و جیمین حاکم بود
بالاخره سکوت رو شکستم
ا.ت: کی تاحالا روانشناس شدی؟ نکنه دختره باعث شده امید بگیری درستو ادامه بدی؟
جیمین: من دختری تو زندگیم نیست..جز یدونه
ا.ت: پس هنو با اونی
جیمین: نه اون یدونه تویی
نگاهش کردم..مطمئن بودم چشام بخاطر اشک برق میزنه ولی سریع نفس کشیدم و اشکمو فروکش کردم
جیمین: چرا افسردگی گرفتی؟
ا.ت: چون اتفاقایی تو زندگیم افتاده که باعث شده افسرده شم
جیمین: میخوای راجبشون صحبت کنیم
"با عصبانیت سرمو سمتش برگردوندم
.
.
.
دوستان من میگم حمایت ینی قشنگ حمایت کنید هم لایک هم کامنت میخوام نظرتون رو درباره فیکم بدونم♡