part159

#part159
#نازی
برای بار صدم شماره رها رو گرفتم
بوق
بوق...
بوق......
قطع کرد
بازم قطع کرد
چشه این دختره؟
دوباره گرفتم این بار کلا خاموش بود
فریال-چیشد؟
نگاه کردم به طاها که بی اهمیت داشت با گوشیش ور میرفت
نازی-خاموش کرد
شکیب-طاها خو بنال ببینم چیشدید؟
طاها-به من چه پاشید برید دم خونشون ببینید چشه
نازی-دو هفتست رها نیست دو هفتست کلا ندیدیش تا کی میخوای بی اهمیت باشی؟
طاها-واسم مهم نیس چقدر بگم بابا منو رها کات کردیم تموم شد من دیگه هیچ نسبتی با این رفیق شما ندارم هیچیشم به من ربط نداره
مبین-اون طاهای عاشق چیشد پس؟لامصب تو از مجنونم بدتر شده بودی بهت میگفتن برو کل کوهای شهر بکن میرفتی
طاها-اون یارو مرد...اینی که جلوت میبینی یه طاهای هول هوس بازه که کلا دخترا رو با چشم یه وسیله میبینه رهام یکی مثل دخترای دیگه تاریخ انقضاش گذشت
فلایر-هچ میفهمی چی میگی؟ انقدر سادست برات
شونشو انداخت بالا
طاها-میبنی که سادست
یهو گوشیشو از دستش کشیدم
داشت عکسای رها رو میدید
نازی-این چیه؟اگه واست تموم شده چرا هنوز داری عکساشو نگاه میکردی؟
گوشیشو با عصبانیت از دستم کشید
طاها-داشتم پاکشون میکردم....حرفم یه بار میزنم دیگه حق نداری اسم این دختره رو جلو من بیارید
شکیب-طاهااااا
صدای شکیب با صدای بسته شدن در قاطی شد
اینم از طاها
معلوم نیست قرار آخر این ماجرا چی بشه
#شکلات_تلخ