سرنخ(پارت دو)
سرنخ(پارت دو)
با این که میدونستم عین سگ از کارن میترسه و همه ی حرفاش الکیه ولی تعجب کردم خوب بزارید شجره ناممو بگم بهتون عرضم به حضورتون اسم من دلوینه بچه اول خانوادم دو تا برادر دارم یکیش آرسامه یکیش کارنه پدرم یه آدم شوخ هست اسمشم آبتین مادرمم اسمش مارال بود که به پدرم خیانت کرد و وقتی من ۲ ساله و کارن دو ماهه بود طلاق گرفت بابامم بخاطر ما با مامان ژاله ازدواج کرد و آرسام بچه مامان ژاله س مامان ژاله برعکس مادر ناخونده سیندرلا خیلییی مهربونه و بین ما و آرسام فرق نمیزاره
و اینکه دانشجو پزشکیم ۲۴ سالمه کارن ۲۲ سالشه دانشجو رشته روانشناسی اما بقول آرسام خودش دیوونه هست آرسام ۱۸ سالشه و میخواد خواننده شه کلا داداشم به هنر علاقه داره از بچگی کلاس رفته بابامم شرکت داره شرکت واردات و صادرات قطعات ماشین مامان ژاله هم معلمه و امم دیگه با یه اکیپ خیلییی بزرگیم که در ادامه با اکیپمون آشنا میشین
وقتی به در خونه کارن رسیدیم به خودم امدم خواستم در بزنم که آرسام از جیبش یه کلید در آورد و درو باز کرد چپ چپ نگاش کردم که با بیخیالی شونه بالا انداخت وارد خونه شدم که با یه جفت چشم قرمز مواجه شدم
ارسام:جنننننننن!
با حرف آرسام جیغ بلندی کشیدم و روی مبل پناه گرفتم آرسامم با سر رفت تو دیوار یکم همو نگاه کردیم که بلاخره فهمیدم اون کسی که ما فکر کردیم جنه جن نیست و کارن با تعجب علت چشمای قرمزش رو پرسیدم که گفت بخاطر امتحانات نتونسته درست بخوابه و قرمزی چشماش از بی خوابی نگرانی رو میشد از چشمای آرسام خوند خوب میدونستم که برخلاف گفتهاش که میگه از کارن متنفره عاشقه اما از ترس این که مردم حرف در بیارن چیزی نمیگه آرسام پسر بی پروایی بود و اعتنایی به حرف مردم نمیکرد ولی نگران کارن بود پس هیچی نمیگفت داداشم مظلوم تر از اون چیزی بود که بقیه فکر میکردن
بعد از چند ساعت متین زنگ زد و گفت که میخوان برن بیرون و مام باید بیایم قبل این که کارن مخالفت کنه و بهونه بیاره آرسام سریع موافقت کرد کارن بد نگاش کرد که آرسام ترسید و سریع رفت اتاق مهمان تا لباسشو عوض کنه آرسام یه تیپ باحال زد و با ماشین کارن رفتیم رستوران دامون وقتی رسیدیم آرسام سریع رفت پیش متین و بقیه بچه ها تا بفهمه قضیه چیه چون مایا میخواست یه چیزی بگه
با این که میدونستم عین سگ از کارن میترسه و همه ی حرفاش الکیه ولی تعجب کردم خوب بزارید شجره ناممو بگم بهتون عرضم به حضورتون اسم من دلوینه بچه اول خانوادم دو تا برادر دارم یکیش آرسامه یکیش کارنه پدرم یه آدم شوخ هست اسمشم آبتین مادرمم اسمش مارال بود که به پدرم خیانت کرد و وقتی من ۲ ساله و کارن دو ماهه بود طلاق گرفت بابامم بخاطر ما با مامان ژاله ازدواج کرد و آرسام بچه مامان ژاله س مامان ژاله برعکس مادر ناخونده سیندرلا خیلییی مهربونه و بین ما و آرسام فرق نمیزاره
و اینکه دانشجو پزشکیم ۲۴ سالمه کارن ۲۲ سالشه دانشجو رشته روانشناسی اما بقول آرسام خودش دیوونه هست آرسام ۱۸ سالشه و میخواد خواننده شه کلا داداشم به هنر علاقه داره از بچگی کلاس رفته بابامم شرکت داره شرکت واردات و صادرات قطعات ماشین مامان ژاله هم معلمه و امم دیگه با یه اکیپ خیلییی بزرگیم که در ادامه با اکیپمون آشنا میشین
وقتی به در خونه کارن رسیدیم به خودم امدم خواستم در بزنم که آرسام از جیبش یه کلید در آورد و درو باز کرد چپ چپ نگاش کردم که با بیخیالی شونه بالا انداخت وارد خونه شدم که با یه جفت چشم قرمز مواجه شدم
ارسام:جنننننننن!
با حرف آرسام جیغ بلندی کشیدم و روی مبل پناه گرفتم آرسامم با سر رفت تو دیوار یکم همو نگاه کردیم که بلاخره فهمیدم اون کسی که ما فکر کردیم جنه جن نیست و کارن با تعجب علت چشمای قرمزش رو پرسیدم که گفت بخاطر امتحانات نتونسته درست بخوابه و قرمزی چشماش از بی خوابی نگرانی رو میشد از چشمای آرسام خوند خوب میدونستم که برخلاف گفتهاش که میگه از کارن متنفره عاشقه اما از ترس این که مردم حرف در بیارن چیزی نمیگه آرسام پسر بی پروایی بود و اعتنایی به حرف مردم نمیکرد ولی نگران کارن بود پس هیچی نمیگفت داداشم مظلوم تر از اون چیزی بود که بقیه فکر میکردن
بعد از چند ساعت متین زنگ زد و گفت که میخوان برن بیرون و مام باید بیایم قبل این که کارن مخالفت کنه و بهونه بیاره آرسام سریع موافقت کرد کارن بد نگاش کرد که آرسام ترسید و سریع رفت اتاق مهمان تا لباسشو عوض کنه آرسام یه تیپ باحال زد و با ماشین کارن رفتیم رستوران دامون وقتی رسیدیم آرسام سریع رفت پیش متین و بقیه بچه ها تا بفهمه قضیه چیه چون مایا میخواست یه چیزی بگه
۲.۶k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.