سلاممم

سلاممم🎀🎀🎀


ویو ات:

منتظر بودم که تهیونگ غذا رو بیاره


تق تق تق

ات: الان میام( در و باز کرد) چی؟ نامجون اینجا چیکار میکنی او جیمین هم که اینجاست چیزی شده؟

نامی و جیمین هیچی نمی‌گفتن فقط به زمین نگاه می‌کردن که نامجون شروع کرد به حرف زدن

نامی: ات ( هردو سرشون رو میارن پایین) ازت عذر میخوایم ما در حقت خیلی بدی کردیم ببخشید

جیمین: ببخشید

ته: ات غذا اماد...شما دوتا اینجا چیکار میکنید؟

ات: اومدن عذر خواهی کنن شما دوتا بهتره سرتون رو بالا بیارین نظرتون چیه بریم پایین غذا بخوریم؟

هر چهار نفرشون رفتن پایین و سر میز نشستن ولی کی میدونست همین پایین رفتن باعث میشه یه درامای قشنگ به وجود بیاد

سر میز:

ات گردنش و همش می‌خارید

ته: ات چیزی شده؟( جدی)

ات: نه چیزی نیست یکم گردنم میخاره احتمالا پشه زده

ته: یقه لباست رو بیاره پایین ببینم

ات: چی؟ ج..جدی میگم چیزی نیست

ته: همین الان

ات: عع..ب..باشه

وقتی یقه لباسش رو آورد پایین یه زخم وحشتناک رو ی گردنش بود ته از تعجب کرده بود نامی جین به هم نگاه میکردن و نمیدونستن چی بگن

ته: این برای ..برای چیه؟

ات: ب.ببخشید زود تر بهت نگفتم راستش

فلش بک:

صدای گریه بچه های داخل پرورشگاه آنقدر زیاد بود که کسایی که اونجا زندگی میکردن خیلی عصبی شده بودن

وقتی یکی از بزرگ ترای پرورشگاه اومد از بچه ها پرسید چی شده

؟؟: هی بچه ها چی شده چرا دارین گریه میکنید؟

یه بچه: خاله. خاله لطفا. لطفا ات رو هق هق نجات بده هق هق

؟؟: چی ات کجاست؟

؟؟؟: یه اقا اون و برد توی انباری اون رو به رو ات رو بزور برده هق صدای جیغ ات میومد ولی الان دیگه نمیاد هق هق

اون دختره سریع در رو باز کرد یه مرد با آب جوش رو نصف بدن ات آب ریخته بود اون مرد با دختره درگیر شد و هم خودش زخمی شد هم اون آقا

صدای آژیر پلیس میومد پلیس ها رسیده بودن اون مرد بعد کلی تحقیق معلوم شد که یه بیماری سادیسمی داره

ات به بیمارستان منتقل شد و تا ۳ ماه تو کما بود

پایان فلش بک:

ات: اینجوری بود که این زخم به وجود اومد

تهیونگ ات رو ناخودآگاه بغل کرد و زیر لب میگفت ببخشید ببخشید


پایان فصل اول🫡🎀