پارت دوم

پارت دوم...!
گل های رز یونسی ...!
مینجو : سلام من اوه مینجو هستم سونبه سال دومی ایشون هیون وو اون دوست مون هم دو یون
دو یون و هیون وو : سلام پسرا
سونگمین و جون سو تعظیم کردن
جون سو : سلام سونبه ها من لی جون سو هستم
سونگمین : سلام منم کیم سونگمینم
مینجو : امشب به مناسبت ورود سال اولی ها قراره بریم ... سوجو بخوریم ... همه هستن شما دو تا هم بیاین
سونگمین : اه حتما سونبه لطفا آدرس و برامون بفرستید

چان

گوشیم شروع کرد به زنگ خوردن ... اصلا دلم نمیاد از تخت خواب نازنینم جدا بشم ولی چیکار کنم آخهههه
صفحه گوشی عکس مامانم بود جواب دادم
چان : سلام مامان چیزی شده؟
جیسو :سلام پسرم یادت نرفته که امروز باید بری دانشگاه؟
چان: مامان خوابم میاد این تخت داره منو صدا میکنه بیا بخواب
جیسو:پسر تنبلم پاشو الان دیگه وقت خواب نیست... برو دانشگاه یکم برو بیرون حال عوض شه همه اش تو خونه نشین پای بازی کامپیوتری
چان:باشهه پاشدم من میرم حموم مامان فعلا خدافظ
جیسو:خدافظ پسرم خوش بگذره دانشگاه
حموم کردم و لباس پوشیدم و رفتم یکم صبحونه درست کردم و خوردم از خونه اومدم بیرون و راه افتادم ... داشتم میرفتم سمت ایستگاه که جونگین و دیدم پر انرژی از اون ور دست تکون میده ... جونگین خیلی پر انرژی و خونگرم ... با اینکه من دوستام انگشت شمار هستن ... جونگین کلی دوست داره ... من و جونگین خیلی وقته همو میشناسیم ... دبیرستان همدیگه رو دیدیم ... از همون موقع میدونستم جونگین بهترین دوستم میشه و همیشه پیشم میمونه ... راحت میشه بهش تکیه کرد ‌... من براش خیلی احترام قائلم و عمیقا دوسش دارم ... رسیدیم دانشگاه بعد از کلاسا کلی خسته شده بودم ... موقع ناهار هیون وو سونبه اومد پیش مون و گفت که ساعت 6 قراره همه ی سال اولی ها با چند تا سونبه برن رستوران ... گفت که ماهم باهاشون بریم ... من قبول کردم و گفتم باشه منم میام میخواستم حداقل چند تا دوست پیدا کنم
#Chanmin
#YV