پارت ۱۵

پارت ۱۵

*فلش بک زمانی که جیمین داره تو تماس با بادیگارد حرف میزنه*
*الو بله قربان
_لباسارو خریدین؟؟
*بله همه ی لباس های موردنظر رو خریدیم قربان
_به خدمتکارا بدین بیارن بالا اتاق من
*چشم
قط کرد
+لوازم ارایشیم رو هم نیاوردم کاش بهم زودتر میگفتی -_-
_بیب داریم میریم یه مهمونیه ساده
+اما من که تابحال ندیدمشون باید جذاب باشم تا به چشم بیام
_اولن تو همینجوری ادم میکشی دومن تو فقط برا منی برا چی باید به چشم بیای؟؟ هان؟؟
+خب اخه.... اخه حس میکنم کنار جذابیت تو اونقدرا هم جذاب بنظر نمیام
_نخیرم... بیبی من ارایش نمیکنه
+فقط یکم
_نخیر
+توروخدا جیمینا
_نچچچچ
+اصن... اصن خودت ارایشم کن خوبه؟؟
_این شد یه حرف درست و حسابی اوکیه :)))
+حس میکنم میخوای ترررر بزنی به قیافم
جیمین یه چشم غره بهم رفت یهو در اتاق زده شد
_کیه؟؟
(علامت خدمتکار ٬ )
٬ اقا منم
_بیا تو
٬ بفرمایید اقا اینم لباسا
_مرخصی
خدمتکاره رفت چندتا جعبه بزرگ رو به روم بود ینی تو همشون لباسه؟؟
+جیمینا اینا همشون لباسای منن
_اهوووم
+پس چرا تو جعبن؟؟
_ببین بیب اگه لباسا تو جعبه یا یه کارتون باشن از خطراتی مثل خیس شدن کثیف شدن پاره شدن و.... دور میمونن برا همین منم اینکارو کردم که لباسای بیبیم اسیب نبینن
+واااو دانشمند کی بودی تووووو؟؟
_من دانشمند بیبیمم