رئیس جذاب من
[ رئیس جذاب من ]
♡پارت ۱۰ ♡
ویو کوک
واااای الان چیکار کنم چجوری با ات رودر رو شم بعد اون همه گندی که زدم
–آره..درسته...بهترین راه اینکه یواشکی برم بیرون.....ولی آخه با این لباسا چجوری برم.....اوووووف
جونگ کوک بلند شد خیلی آروم در اتاق رو باز کرد و داشت خیلی یواش و بدون سر و صدا به سمت درخروجی میرفت که
+قربان کجا میرین.....
جونگ کوک به سمت ات برگشت و گلوشو ساف کرد
–اوهوم..اوهوم....هااااا....ممنون که دیشب مواظبم بودی من دیگه باید برم
خودشو میزد به اون راه انگار که یادش نمیاد دیشب چی شده
+ولی آخه با این لباسا*اشاره به لباس های تن کوک*
کوکی یه لباس های تنش نگاه کرد که دید یه شلوار صورتی با طرح یونی کرون و یه تیشرت که عکس ات روش بود تنشه
–تو عکس خودتو میزنی روی لباسات
+آره....دوست دارم
–چ....چی....
کوکی فکر کرد ات داره اونو میگه ولی منظور ات لباس بود
+گفتم دوسش دارم.....اینکه عکسم روی لباسام باشه
اوه راستی لباسا تنگ نبود راحت خوابیدین
–هااااا....اوه..آره...میشه لباس هام رو بدی...باید برم
+نمیشه
–چرا
+چون دیشب روش با---لا آوردین
–چیییی*داد آروم*
+شما دیشب لباساتونو کثیف کردین منم لباستونو عوض کردم و شستم
–چ...چی...تو لباسای منو عوض کردی*دو تا دستش رو گذاشته بود روی بدنش*
+اوه...من که نه جینوپ این کارو کرد
–چی....چرا جیهوپ
+آها...یادم رفت که بگم دیشب جیهوپ منو نجات داد*با تعنه*
–هااا...چی جهوپ نجاتت داد مگه...مگه چیشده
خودشو میزد به اون راه انگار که یادش نمیاد دیشب چی شده
+نگین که یادتون نمیاد
ات اومد ماجرا رو بگه که جونگ کوک سریع اومد سمت ات رو دستشو گذاشت روی دهنش که باعث شد کمر ات بخوره به اپن
بهم خیره شده یودن که بعد چند مین متوجه میشن و ککی دستشو از روی صورت ات ورداشت و چند قدن عقب تر رفت
که..............
ادامه دارد........
♡پارت ۱۰ ♡
ویو کوک
واااای الان چیکار کنم چجوری با ات رودر رو شم بعد اون همه گندی که زدم
–آره..درسته...بهترین راه اینکه یواشکی برم بیرون.....ولی آخه با این لباسا چجوری برم.....اوووووف
جونگ کوک بلند شد خیلی آروم در اتاق رو باز کرد و داشت خیلی یواش و بدون سر و صدا به سمت درخروجی میرفت که
+قربان کجا میرین.....
جونگ کوک به سمت ات برگشت و گلوشو ساف کرد
–اوهوم..اوهوم....هااااا....ممنون که دیشب مواظبم بودی من دیگه باید برم
خودشو میزد به اون راه انگار که یادش نمیاد دیشب چی شده
+ولی آخه با این لباسا*اشاره به لباس های تن کوک*
کوکی یه لباس های تنش نگاه کرد که دید یه شلوار صورتی با طرح یونی کرون و یه تیشرت که عکس ات روش بود تنشه
–تو عکس خودتو میزنی روی لباسات
+آره....دوست دارم
–چ....چی....
کوکی فکر کرد ات داره اونو میگه ولی منظور ات لباس بود
+گفتم دوسش دارم.....اینکه عکسم روی لباسام باشه
اوه راستی لباسا تنگ نبود راحت خوابیدین
–هااااا....اوه..آره...میشه لباس هام رو بدی...باید برم
+نمیشه
–چرا
+چون دیشب روش با---لا آوردین
–چیییی*داد آروم*
+شما دیشب لباساتونو کثیف کردین منم لباستونو عوض کردم و شستم
–چ...چی...تو لباسای منو عوض کردی*دو تا دستش رو گذاشته بود روی بدنش*
+اوه...من که نه جینوپ این کارو کرد
–چی....چرا جیهوپ
+آها...یادم رفت که بگم دیشب جیهوپ منو نجات داد*با تعنه*
–هااا...چی جهوپ نجاتت داد مگه...مگه چیشده
خودشو میزد به اون راه انگار که یادش نمیاد دیشب چی شده
+نگین که یادتون نمیاد
ات اومد ماجرا رو بگه که جونگ کوک سریع اومد سمت ات رو دستشو گذاشت روی دهنش که باعث شد کمر ات بخوره به اپن
بهم خیره شده یودن که بعد چند مین متوجه میشن و ککی دستشو از روی صورت ات ورداشت و چند قدن عقب تر رفت
که..............
ادامه دارد........
- ۱۳.۶k
- ۱۹ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط