پارت۱٠
#پارت۱٠
#ارسلان
رفتیم با ممد پیش بچها دیدم تا فهمیدن ما داریم میریم پیششون دیانا گف باشه باشه بسه بعد همه زدن زیر خنده و ساکت شدن خیلی عجیب بود برا همین گفتم خووووب چی میگفتیننن
_امممم هیچییی
+دیاناا
_بعلههه
+بگو چیگفتین؟
×مننن بگمم
_محرابببب بخدا میکشمت
+داستان چیه؟
×داشتیم درباره ی دیانا و...
سریع دیانا حرفشو قطع کرد و گفت _داشتیم درباره منو مهشاد حرف میزدیم
+اهان اوکی
÷دیانااا چرا دروغ میگی منو تو که کاری نداریم که بخایم درباره هم حرف بزنیم
+بسه دیگه کمتر دیانا رو حرص بدید.
_ارسلاااااوووونننن
+جان (چیشدددد من بهش گفتم جان ینی چی امکان ندارههه حتما طبق عادتم که همیشه به رفیقای پسرم میگم جان به دیاناعم گفتم جان)
_من هایپ میخاااام🥺👈👉
+باشه بیا بریم اون مغازه بگیر
_هوووورااااا
+🗿🤌🏻(مود ارسلان)
_مرسییی مهربوننن🥺🥰
#دیانا
یکم دور زدیم بعدش محراب و مهشاد و پانی و ممد میخاستیم برسونی خونشون که وسط راه ممد گف
+ارسلان بریم خونه مجردیمون حوصله خونه خودمونو ندارم الان
_باشه داداش
×ارسلااااووووننن
_بعلههه
×خونه مجردیتون کجااااس؟
_شماله میای؟
×آرهههه ولی ما که لباس نداریم
_لباس هس اونجا
×باشههه
۳ ساعت بعد...
÷رسیدیمممم هووورااا
+پانیییی
÷جانممم
+بسه لوس بازی پیاده شید
÷آره تو خوبییی🦖
#محراب
+ممد داداش این لباسا که همه پسرونس دخترا چی بپوشن:/
_محراب انقد قر نزن پانی اینجا یه عالمه لباس داره گف ما دخترا میپوشیم
+خو اگه اینطوریه که حله پ بگیریم بکپیم
÷چیووو بکپیمم
+هاااا پس
÷باید تقسیم بندی بشههه
+خو منو مهشاد تو حال میخابیم ممد و پانیذ تو اون اتاق تو و ارسلانم تو این اتاق
÷چیییییی😐
+چی نداره ک هرکی پیش کاپل خودش
÷نه عاقااااا عه من و پانیذ و مهشاد تو یه اتاق توعو ارسلان و ممد تو تو یه اتاق اینطوری بهتره
×محراب اصن مگه منو دیانا کاپیم ک اینطوری میگی
+معلومه آره
×÷محرااااااااب😬😑
+باشه جوش نیارید برید دخترا تو یه اتاق ما پسراعم تو این اتاق😂😂
*عاقا من حوصله کل کلای شمارو ندارم شب بخیر میخاید تو آشپز خونه بخابم
+ممد تو اشپزخونه آخه😂😂
*والا خو هرچی میگیم یچی میگید من رفتم تخت مال من شب بخیر
همه رفتن تو اتاقاشون و خابیدن
ادامه دارد...
#ارسلان
رفتیم با ممد پیش بچها دیدم تا فهمیدن ما داریم میریم پیششون دیانا گف باشه باشه بسه بعد همه زدن زیر خنده و ساکت شدن خیلی عجیب بود برا همین گفتم خووووب چی میگفتیننن
_امممم هیچییی
+دیاناا
_بعلههه
+بگو چیگفتین؟
×مننن بگمم
_محرابببب بخدا میکشمت
+داستان چیه؟
×داشتیم درباره ی دیانا و...
سریع دیانا حرفشو قطع کرد و گفت _داشتیم درباره منو مهشاد حرف میزدیم
+اهان اوکی
÷دیانااا چرا دروغ میگی منو تو که کاری نداریم که بخایم درباره هم حرف بزنیم
+بسه دیگه کمتر دیانا رو حرص بدید.
_ارسلاااااوووونننن
+جان (چیشدددد من بهش گفتم جان ینی چی امکان ندارههه حتما طبق عادتم که همیشه به رفیقای پسرم میگم جان به دیاناعم گفتم جان)
_من هایپ میخاااام🥺👈👉
+باشه بیا بریم اون مغازه بگیر
_هوووورااااا
+🗿🤌🏻(مود ارسلان)
_مرسییی مهربوننن🥺🥰
#دیانا
یکم دور زدیم بعدش محراب و مهشاد و پانی و ممد میخاستیم برسونی خونشون که وسط راه ممد گف
+ارسلان بریم خونه مجردیمون حوصله خونه خودمونو ندارم الان
_باشه داداش
×ارسلااااووووننن
_بعلههه
×خونه مجردیتون کجااااس؟
_شماله میای؟
×آرهههه ولی ما که لباس نداریم
_لباس هس اونجا
×باشههه
۳ ساعت بعد...
÷رسیدیمممم هووورااا
+پانیییی
÷جانممم
+بسه لوس بازی پیاده شید
÷آره تو خوبییی🦖
#محراب
+ممد داداش این لباسا که همه پسرونس دخترا چی بپوشن:/
_محراب انقد قر نزن پانی اینجا یه عالمه لباس داره گف ما دخترا میپوشیم
+خو اگه اینطوریه که حله پ بگیریم بکپیم
÷چیووو بکپیمم
+هاااا پس
÷باید تقسیم بندی بشههه
+خو منو مهشاد تو حال میخابیم ممد و پانیذ تو اون اتاق تو و ارسلانم تو این اتاق
÷چیییییی😐
+چی نداره ک هرکی پیش کاپل خودش
÷نه عاقااااا عه من و پانیذ و مهشاد تو یه اتاق توعو ارسلان و ممد تو تو یه اتاق اینطوری بهتره
×محراب اصن مگه منو دیانا کاپیم ک اینطوری میگی
+معلومه آره
×÷محرااااااااب😬😑
+باشه جوش نیارید برید دخترا تو یه اتاق ما پسراعم تو این اتاق😂😂
*عاقا من حوصله کل کلای شمارو ندارم شب بخیر میخاید تو آشپز خونه بخابم
+ممد تو اشپزخونه آخه😂😂
*والا خو هرچی میگیم یچی میگید من رفتم تخت مال من شب بخیر
همه رفتن تو اتاقاشون و خابیدن
ادامه دارد...
۴.۳k
۲۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.