گربه ی کوچک من★
گربهی کوچک من★
★𝗠𝘆 𝗹𝗶𝘁𝘁𝗹𝗲 𝗰𝗮𝘁★
پارت ①①
"جونگکوک"
نشسته بودیم تا بارون بند بیاد،که متوجه نگاه های سنگینی روم شدم
فکر کردم یوری عه که داره نگام میکنه،ولی اون داشت کارتون میدید
یه کم به اطراف نگاه کردم و دیدم گونگ چان و دوستاش دارن میان سمتمون
همونایی که توی مدرسه برام قلدری میکنن
من وسط سال بخواطر یسری چیزا مدرسمو عوض کردم و از بچه های اکیپ هم جدا شدم..(bts)
"به به...ببین کی اینجاست!"
_گونگ چان؟
دست یوری رو گرفتم و اروم فشارش دادم
+نکن
انقد غرق کارتون شده بود نفهمید اونا اومدن
"پس تو دوست دخترم داری؟"
_اون دوست دخترم نیست!
بیشتر به سمتون اومدن و من دست یوری رو محکم تر از قبل گرفتم
_چی میخواید؟
"چی میخوایم؟دیدن اذیت شدن تورو؟"
اون اومد جلو و جلو تر و من هر لحظه نگران تر میشدم
اومد پیشم نشست و دستشو انداخت دورگردن یوری جوریکه به من هم خورد
همون لحظه بود که یوری متوجه اونا شد
+ایششش نکن دیگه پد...-
+کوک..اینکیه؟
_ا..او...اون...اون دوستمه!
یوری رو گذاشته رو پاشششش و داره به پاهاش دست میزنه...عجب دیوثیه این گونگ چان!
"چه خانوم خوشگلی،اسمت چیه؟"
+لازم نمیدونم بهت بگم!حالاهم مزاحم نشو و بزار کارتونمو در ارامش ببینم
موهای یوری رو گرفت و گفت:
"هوی بچه پررو حواست باشه با کی داری حرف میزنی!!"
+اخخخ
اذیت شدن اون دلمو میشکوند
پس تمام دل و جرعتمو جمع کردم و بلند گفتم
_دستتو ازش بکش!
"هه میبینم پرو شدی!"
"یوری"
نمیدونم این پسره کیه،ولی بعد از گفتن این جمله ی"میبینم پرو شدی" پاشد و یه مشت به کوکی زد
+جیغغغغغغغغغغغغغغغغغ
همینجوری پشت هم کوکی رومیزد،اونم هیچکاری نمیتونست بکنه
پس من پاشدم و با یه تیکه آهن که روی زمین افتاده بود زدم توی سر طرف
بیهوش شد
+مرد؟
من الان یکیو کشتم؟
با ترس به اون یاروهه نگا میکردم که متوجه خون روی زمین شدم
خون کوکی بود
روی زمین افتاده بود،تمام صورتش زخمی شده بود،سرش اسیب دیده بود و داشت ازش خون میومد و نمیتونست تکون بخوره
+کوک...کافه..کافهی مادرت همین نزدیکیاس من... من میرم کمک بیارم!
با تمام توان شروع کردم به دویدن و بعد از دو مین رسیدم به کافه
+اونی...اوپا...کمک..کمکم کنید!جونگکوک...
★𝗠𝘆 𝗹𝗶𝘁𝘁𝗹𝗲 𝗰𝗮𝘁★
پارت ①①
"جونگکوک"
نشسته بودیم تا بارون بند بیاد،که متوجه نگاه های سنگینی روم شدم
فکر کردم یوری عه که داره نگام میکنه،ولی اون داشت کارتون میدید
یه کم به اطراف نگاه کردم و دیدم گونگ چان و دوستاش دارن میان سمتمون
همونایی که توی مدرسه برام قلدری میکنن
من وسط سال بخواطر یسری چیزا مدرسمو عوض کردم و از بچه های اکیپ هم جدا شدم..(bts)
"به به...ببین کی اینجاست!"
_گونگ چان؟
دست یوری رو گرفتم و اروم فشارش دادم
+نکن
انقد غرق کارتون شده بود نفهمید اونا اومدن
"پس تو دوست دخترم داری؟"
_اون دوست دخترم نیست!
بیشتر به سمتون اومدن و من دست یوری رو محکم تر از قبل گرفتم
_چی میخواید؟
"چی میخوایم؟دیدن اذیت شدن تورو؟"
اون اومد جلو و جلو تر و من هر لحظه نگران تر میشدم
اومد پیشم نشست و دستشو انداخت دورگردن یوری جوریکه به من هم خورد
همون لحظه بود که یوری متوجه اونا شد
+ایششش نکن دیگه پد...-
+کوک..اینکیه؟
_ا..او...اون...اون دوستمه!
یوری رو گذاشته رو پاشششش و داره به پاهاش دست میزنه...عجب دیوثیه این گونگ چان!
"چه خانوم خوشگلی،اسمت چیه؟"
+لازم نمیدونم بهت بگم!حالاهم مزاحم نشو و بزار کارتونمو در ارامش ببینم
موهای یوری رو گرفت و گفت:
"هوی بچه پررو حواست باشه با کی داری حرف میزنی!!"
+اخخخ
اذیت شدن اون دلمو میشکوند
پس تمام دل و جرعتمو جمع کردم و بلند گفتم
_دستتو ازش بکش!
"هه میبینم پرو شدی!"
"یوری"
نمیدونم این پسره کیه،ولی بعد از گفتن این جمله ی"میبینم پرو شدی" پاشد و یه مشت به کوکی زد
+جیغغغغغغغغغغغغغغغغغ
همینجوری پشت هم کوکی رومیزد،اونم هیچکاری نمیتونست بکنه
پس من پاشدم و با یه تیکه آهن که روی زمین افتاده بود زدم توی سر طرف
بیهوش شد
+مرد؟
من الان یکیو کشتم؟
با ترس به اون یاروهه نگا میکردم که متوجه خون روی زمین شدم
خون کوکی بود
روی زمین افتاده بود،تمام صورتش زخمی شده بود،سرش اسیب دیده بود و داشت ازش خون میومد و نمیتونست تکون بخوره
+کوک...کافه..کافهی مادرت همین نزدیکیاس من... من میرم کمک بیارم!
با تمام توان شروع کردم به دویدن و بعد از دو مین رسیدم به کافه
+اونی...اوپا...کمک..کمکم کنید!جونگکوک...
۴.۶k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.