...

...
دلم را باخـته‌ام امـا به چشـم تـو گرفتارم
هنوزهم بین رویاها نشان ازعشق تو دارم
به یاد تو که می‌افتم دلم‌می‌گیرد از دوری
نگاهت گـم‌شـده در مـن به‌درد تو گرفتارم
چنـان داغی‌که‌پنـهانی مـراخاکسترم کردی
من از این درد تنـهایی بـه‌هجر تو گرفتارم
اگرچه‌خون‌دل‌خوردم‌ازآن‌جامی‌که‌پر کردی
ولـی مسـتم کـنار تـو مـن وچشم گرفتارم
تنت در بیـن گل‌هـا گم دلـم‌را بـرده‌عطر تو
شمیم یاسـی و گـویا به‌شـوق تـو گرفتارم
صدای پای‌تـو در‌من شـده یک ساز آهنگین
چه‌غوغا کرده‌ای‌برپای به‌عشق تو گرفتارم
چه‌تلخ‌است‌قهوه‌چشمت‌مرادیوانه‌ام کـرده
در آغـوش‌تـو آرام و بـه‌دسـت تـو گرفتارم
شرابی‌زلف‌چون‌رودت‌چـه‌کاری‌کرده‌با قلبم
که مستم از دم گـرم و به درد تـو گرفتارم
بیـادرمان دردم‌باش که ازاین‌درد می‌میرم
اسیرم کرده لب‌هـایت بـه‌شعر تـو گرفتارم
خیـالـم‌خیس وبارانـی‌نگو ازهجر وویرانی
که‌درچشم توغرقـم‌من بـه‌هجر تو گرفتارم
بـه‌شعر چشم‌هـای‌تـو نـدا افـتاده در دامت
اسـیر عطـر آغـوشـت‌شـدم در تـو گرفتارم #سروده_های_عاشقانه