Little sister

Little sister
Part 2
کوک: بچه ها؟.. یونا کوو؟
ته و جیمین: سرشو برگردوندن و نگران شدن* چیی؟
*
کوک: بعد چند دقیقه گشتن تو همون طبقه ( میدونستم تو اون طبقه اس چون از پله‌های برقی میترسع) یک نگهبان پاساژ اومد سمتم که دست ا/ت رو گرفته بود*
نگهبان: ببخشید آقا این دختر خواهر شماست؟..کنار مغازه ای نشسته بود و گریه میکرد!
کوک: بله بله ( یونا پرید بغلم و زد زیر گریع) باشه باشه تموم شد!..( بعد دادن غذا) خب بگو ببینم کجا بودی؟
ا/ت: اشارع به شهربازی فود کورت*
کوک: میدونی چقدر ترسوندیم فسقلی؟
ا/ت:😶
ا/ت: دوست داری بریم اونجا؟
ا/ت: آله
ته: پس بریم شهر بازی ا/ت خانوم..
*سه ساعت بعد*
کوک:تا اینکه سه ساعت بعد شهربازی یکم تو ماشین دور زدیم و تو شهر چرخیدیم که ا/ت خوابش برد و قرار شد جیمین و تهیونگ باهامون بمونن..الان جیمین داره با ا/ت پلی استیشن بازی میکنه( یاد میده تو بغلش) تهیونگم داره ظرف میشوره منم دارم شاممونو آماده میکنم
کوک: :( ا/ت دوید سمتم* دادا.. نام نام!) صبر کن یک چند دقیقه دیگه آماده میشه
ا/ت: نق نق* داداااا
کوک: پوفف* بلندش کردم و گذاشتمش رو اپن* که گشنته هاننن؟ ( لپشو تپل شو بوسیدم)
ا/ت: اشارع به گوشت های استیک تیکه تیکه شده که درحال سرخ شدن بودن*
کوک: اونا هنوز آماده نشدن فسقل خانوم..درضمن اونا برای پیتزان
ا/ت: نق نق*
ته: حالا دو سه تا دونه که آماده آن رو بهش بده!
کوک: هوففف باشع( یک دونه برداشتم فوتش میکردم براش.. حین اینکه فوت میکردم چشمم به قیافش خورد که چشماش ستاره ای شدن و اب دهنش آویزونه) 😂 الهی من قربونت برم* بفرما ( گذاشتم تو دهنش که ملوچ ملوچ کنان میخورد و آب گوشت از دهنش میریخت و از ذوف دستاشو تکون میداد* با پیش بند غذا خوریش دهنشو پاک کردم)
ا/ت: ایکی دع ( یکی دیگه)
کوک: چی؟
جیمین: فکر کنم میگه یکی دیگه
کوک: لپشو بوسیدم* ببخشید خوردنی من ولی اون آخریش بود ( یهو یک فکری به ذهنم رسید..ا/ت رو گذاشتم زمین و رو زمین نشوندمش و یک تیکه از خمیری که آماده کرده بودم رو دادم بهش تا سرش با اون گرم بشه و بزاره ما کارمونو بکنیم) خب ا/ت خانوم یک پیتزا واسه ما درست کن ببینم ( یک سینی گذاشتم جلوش) وقتی پیتزا رو آماده کردم و گذاشتمش تو فر بهش گفتم " خب..ببینم چی درست کردی"
ا/ت: نشون دادن خمیری که شکل گوه بود*
مکنه لاین:🤣
ا/ت: اَهههه🤨
کوک: ببخشید..بخشید فسقلی بدش به من بندازمش دور😂
ا/ت: جیغ* اشارع به فر* فلللل
کوک: ولی این کثیف شده..دستاتم نشسته بودی
ا/ت: جیغ و نق نق* اشارع به فر*
کوک: باشع باشع * بیا یکم آب گوشت بزنیم* و گذاشتمش تو فر ( نقشه کشیدم وقتی از آشپزخونه خارج شد بندازمش بیرون ولی هرکاری کردم نرفت که نرفت..نشست جلوی فر..چشماش خواب آلود بود ولی حواسش به فر بود) آقا جان..بیا..ببینم همه ما از آشپزخونه رفتیم. بیا دیگه!
ا/ت: جیغ*( کم مونده بود بزنه زیر گریع)
ته: ولش کن..خوابش میاد و خستس. زیاد اذیتش نکن
کوک:باشع..باشه
( بلاخره غذا آماده شد)
کوک: اینم از اولین غذای یونا خانوم!
کوک: نامجون!.. صبح قبل از اینکه بریم ماموریت میریم خونه نامجون و میزاریم اونجا
ته: باشع..پس شب میمونیم اینجا..
کوک: بله چون برای خوابوندن این فسقلی به شما ها نیاز دارم
جیمین: که به نصفه شب میکشه😂
کوک: زهرمار ( خنده)
کوک: بغلش کردم و گذاشتمش رو صندلیش*..بفرما بیا غذامون بخوریم هاانن؟ ( ا/ت نون گوشتی شو دو دستی گرفتع بود و میخورد ) اجازع میدی داداشی اولین غذای خواهر کوچولو شو امتحان کنه؟
ا/ت: دراز کردنش*
کوک: همگی یک تیکه کوچیکی رو ازش کندیم و خوردیم ولی به طور باور نکردنی ای خوشمزه بود* اووففف
مکنه لاین:😳
ته: آخه چه جورییی؟
جیمین: دستای کوچولوش معجزه میکنه
کوک: لپ ا/ت رو بوسیدم* مثل داداشش هنرمنده..آفرین خوشگلم
ا/ت: ذوق کردن*
)بعد غذا خوردن*
کوک: بعد غذا خوردنش دست و دهنش کثیف شد ( بغلش کردم و در روشویی تمیزش کردم)
ته:فردا کی از فسقلی مراقبت میکنه؟
کوک: نامجون!.. صبح قبل از اینکه بریم ماموریت میریم خونه نامجون و میزاریم اونجا
ته: باشع..پس شب میمونیم اینجا..
کوک: بله چون برای خوابوندن این فسقلی به شما ها نیاز دارم
جیمین: که به نصفه شب میکشه😂
کوک: زهرمار ( خنده)
دیدگاه ها (۱)

Little sister Part 3کوک: داداشییی..بیا لالا کنیم!ا/ت:😐.....ن...

تک پارتی مافیایی کوک ا/ت: توی جنگل!.. پا برهنه!.. لای شاخه و...

Little sister Part 1راویکوک و ا/ت خواهر و برادری هستند که پد...

با همکاری: @jeo_nwhen he betrayed you جونگکوک : جواب منو بده...

پارت ۹۴ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۹۷ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۸۲ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط