5 Part

دایون: ا/ت
ا/ت: بله؟
دایون: کجا بودی؟ کل کلاب رو سه دور دنبالت گشتم.
ا/ت: هیچی داشتم یه نفر رو به راه راست هدایت میکردم.
دایون: چی؟
ا/ت: دایونا سوالات تمومی نداره؟ ( ا/ت دایون رو دایونا صدا میزنه )
دایون: برام بستنی میخری؟
ا/ت: مگه بچه ای؟
دایون: خواهش میکنم. ( لوس بازی )
ا/ت: فقط خودت رو لوس نکن.
دایون: مرسی مرسی مرسی.
از ماشین پیاده شدم و دو تا بستنی گرفتم.
ا/ت: بیا این نعناییه برای تو این شکلاتیه هم برای من.
دایون: آخ جون. میشه ازت یه سوال دیگه هم بپرسم؟
ا/ت: وای دایونا. چیه؟
دایون: چند سالته؟
ا/ت: 22
دایون: چطور تا الان دوست پسر نداشتی؟
ا/ت: تا الان فرد درستی رو پیدا نکردم.
دایون: چرا این همه آدمای جذاب توی خیابون ریخته. یعنی هیچکدوم؟
ا/ت: دایون یه سوال دیگه بپرسی، باید پیاده تا خونه بیای.
دایون: باشه ببخشید وحشی نشو.
وقتی رسیدیم خونه، اول دایون رو پیاده کردم بعدش هم ماشین رو پارک کردم. داشتم میرفتم طبقه بالا.
بابا: اومدید؟
ا/ت: عه ندیدمتون. سلام.
بابا: مهم نیست. دایون کجاست؟
ا/ت: زودتر از من رفت طبقه بالا.
بابا: خوبه. بیا بشین. میخوام باهات حرف بزنم.
ا/ت: چشم
...
نمیدونم امروز چم شده. هی دوست دارم پارت بعدی رو بزارم. 😧 لایک کنید پدرصلواتی ها. لایک کنید. لایک