Part

Part103

باشه باشه… .کوک اگه اتفاقی برات بیوفته من میمیرممممم
×گفتی بودو نبودم برات مهم نیست
+(جیغ زدم ) باور کردیییی???????
بیتا : باشهههه… گورمو گم میکنمو میرمممم.. فقط تمومش کن و بیا پایین
×دروغ میگی…
یه لحظه درگیر بیتا شدم که دیدم ا/ت هم اومده رو لبه پل وایساده
+میخوای بمیری? باشه… به هر حال که با مردن تو خود به خود منم میمیرم
همه مردم داشتن به بیتا بد و بیراه میگفتن
بیتا : قسم ..قسم میخورم… بیخیالت میشم ..بیاین پاییین لعنتیاااااا(جیغ زد)
با یه نگاه به بیتا و مطمئن شدن از حرفش دستمو سمت ا/ت دراز کردم ..دستمو گرفت و با هم همزمان اومدیم پایین ..به محض رسیدنش به زمین تو بغلم کشیدمش…با بوی گردنش نفس میکشیدم ..هق میزدم
×متاسفم. ..
+ممنونم
×ممنونی? من تورو به این حال و روز انداختم بعد تو ممنونی?
+ممنونم که یک سال رو به شیش ماه تبدیل کردی
×دیگه نمیتونستم…
بیشتر به خودم فشارش دادم ..موهاشو تو مشتم گرفته بودمو بو میکردم ..چقدر دلم واسه این عطر تنگ شده بود ..
همه داشتن با گوشیاشون فیلم میگرفتن ..از موهاش دل کندم و روبه روی صورتش وایسادم ..حلقه خودشو از جیب پیرهنم دراوردمو جلوش زانو زدم ..جمعیت یهو جیغ زدند و صدای دست زدنا همه جا رو پر کرد
×متاسفم ..من واقعا همرو بهت توضیح میدم… اما قبلش میشه اینو دستت کنی تا خیالم راحت شه ? میشه… روم نمیشه دوباره بهت بگم. ..میشه ..میشه دوباره عاشقم باشی ?
+ من همیشه عاشقت بودم ، هستم و خواهم بود ..تا ابد…
حلقشو تو دستش کردم و محکم لباشو میبوسیدم یکم بعد رو به سمت بیتا کردیم ..
بیتا : متاسفم… براتون ارزوی خوشبختی میکنم… واقعا متاسفم
سرشو انداخت پایینو میخواست بره
#loveme