Monster in the forest

Monster in the forest
فصل ۳ پارت ۳

یونگی:*شوکه* جیمینا..
تهیونگ: هیوووووووووونگ!!!!!!!
جونگ کوک:*رو به جیهوپ برمیگرده* توئه عوضی..
نامجون:*داد* کثافت لعنتی!!!
ا.ت:*بدون هیچ حالی از صورتش سرشو آروم روی سینه جیمین میزاره* قلبش نمیزنه..
جین:*با عربده گریه میکنه* چراااااا...چرا توئه لعنتی باید بکشیش؟!؟!
جیهوپ:*با تمسخر میخنده* به هر حال...من روح جنگلم...کسی که بخشی ازش توی وجود ایشون هست..    *به جونگ کوک اشاره میکنه*
جونگ کوک:*گریه* من نمیفهمم...چه نقشی توی این اتفاقا دارم...چرا منو خلاص نمیکنی؟!
جیهوپ:*میاد جلو و یقشو میگیره و بلندش میکنه* میخوای یادت بیارم که چیکار کردی؟
جونگ کوک:.............
جیهوپ: چطوره از همین جیمین هیونگت شروع کنیم؟
(از اینجا دیگه خیلی غمگین و خشن میشه پیشنهاد میکنم اعصابتون رو یکم آروم کنین بعد بخونین🙂)
(فلش بک)
جونگ کوک:*یقه جیمینو میگیره و پرتش میکنه توی خارا*
جیمین: آاااااااای...بس کن!!!!
جونگ کوک:*با چاقو روی تمام نقاط صورتش خط میندازه*
جیمین: جونگ کوک...ازت خواهش میکنممم... تمومش کنننن
جونگ کوک:* با خنده چاقو رو از گوشه های لبش بالا میکشه* تو هم دهنتو ببند...بنظرم این مدلی خیلی بهت میاد..
(پایان فلش بک)
جونگ کوک: نهههههه!!!! من همچین کاری نمیکنم!!
جیهوپ:*خنده ی شیطانی* میبینی که کردی..
(فلش بک)
جونگ کوک:*یقشو میگیره بلندش میکنه و سمت آب میکشه*
یونگی: ولم کنننن!!!
جونگ کوک: ساکت شو! *سرشو میکنه زیر آب و دوباره بالا میارتش و چند بار همین کارو میکنه*
...............
(پایان فلش بک)
جونگ کوک: نه...نه...*داد*تمومش کن!!!
جیهوپ:*پوزخند*
(فلش بک)
جین:*عقب عقب میره*هی...نزدیک نیا...دیوونه شدی؟!
جونگ کوک:*با خنده همچنان سمتش قدم برمیداره* وایسا...کاریت ندارم
جین: گفتم نزدیک نیااااا!!!!
جونگ کوک: فکر نکنم بیشتر از این بتونم بیام جلو..
جین:*پشت سرشو نگاه میکنه* تو که نمیخوای هیونگتو اینجا پرت کنی؟
جونگ کوک:*سرشو تکون میده* دقیقا...میخوام همچین کاری رو بکنم..
جین: نه..
جونگ کوک:*به چشمش چنگ میزنه و هلش میده عقب*
جین:*پرت میشه توی چاله*
(پایان فلش بک)
جونگ کوک: منو بکش ولی این چیزا رو نشونم نده!!
جیهوپ: مگه نمیخوای حقیقتو ببینی؟ پس باید تا آخر ببینیش..
(فلش بک)
جونگ کوک:*میندازتش زیر زمین* دوست دارم زودتر ببینی توی قبر بودن چطوره...بهت خوش بگذره..
(پایان فلش بک)
جونگ کوک:*میوفته زمین* دوست ندارم این چیزا رو ببینم...خواهش میکنم هر کاری میخوای بکن ولی اینا رو نشونم نده..
جیهوپ: گفتم که...نمیکنم
(فلش بک)
جونگ کوک:*گردنشو میگیره و به درخت میکوبوندش* جات همینجاس..
تهیونگ: آی...ولم کن..
جونگ کوک:*گردنشو ول میکنه و بالشو میگیره و میپیچوندش*
تهیونگ: آاااااااااااااااای
(پایان فلش بک)
جونگ کوک: چرا من؟؟ چرا کس دیگه ای رو همچین بلاهایی سرش نیاوردی؟؟ از بین همه ی کسایی که اینجا گیر میوفتن...فقط من؟ آخه چرا؟!؟!
جیهوپ: تو هدف راحت تری بودی..
(فلش بک)
جونگ کوک: داری منو کجا میبری؟
جیهوپ: خودت میبینی..
جونگ کوک: لااقل میزاشتی اون آخری رو هم یه بلایی سرش بیارم..
جیهوپ: اون آخری رو خودم سر به نیست کردم... کارت خوب بود..
جونگ کوک: واقعا؟
جیهوپ: اوهوم..*وایمیسه و رو به جونگ کوک بر میگیرده* حالا نوبت خودته..
جونگ کوک: منظورت چیه؟
جیهوپ: تا حالا نفهمیدی؟ اون همون هیونگات بودن که این بلا رو سرشون آوردی
جونگ کوک:*اشکاش میریزه* آخه...چطوری..
جیهوپ:*هلش میده سمت حفره* بهتره با همین اشکات بمیری..
جونگ کوک:*گریه* داری چیکار میکنی؟
جیهوپ:*دستاشو میبنده* شب خوش..
...................
(پایان فلش بک)
جونگ کوک: تو...چیکار کردی..
جیهوپ:*پوزخند*


گریه کن...گریه قشنگهههههه😐🥲😂