پارت ۱۶
ویو ا.ت
بلافاصله رفتم زیرزمین. با هر بدبختی بود راه رفتن به زیرزمینو پیدا کردم. هوسوک هم اومد پیشم.
ا.ت. اون آشغاله؟ ( صورتش معلوم نبود )
هوسوک. آره
داشتم میرفتم سمتش که
هوسوک. تو مطمئنی؟
ا.ت. آره
رفتم سمتش که صورتش معلوم شد.
ا.ت. ت...تو؟
جک. ا...ا.ت
ا.ت. اسم منو به اون دهن کثیفت نیار
رفتم شلاق رو برداشتم
جک. نکن اینکارو خواهش میکنم
ا.ت. چطور دلت اومد با داداشم همچین کاری کنی؟ ( داد )
جک. دا...داداشت؟
ا.ت. جئون جونگکوک ( داد )
جک. او...اون داداش تو بود؟
ا.ت. لعنتی اون بهت اعتماد داشت ( داد )
ا.ت. هر ضربه رو که میزنم میشماری. اگه یکی رو از قلم بندازی دوباره از اول شروع میکنم. فعلا ۱۵۰ تا چطوره؟
جک. التماست میکنم ا.ت
ا.ت. خفه شو ( داد ) شلاق*
جک. ی...یک
شلاق*
جک. د...دو
شلاق*
جک. س...سه
...
شلاق*
جک. نود و ... هشت
جک از هوش رفت. رفتم و یه سطل آب یخ ریختم روش. زخماش بی نهایت درد داشت. صدای دادش بهم لذت میداد
ا.ت. فکر کردی میتونی به این راحتی بیهوش شی؟
شلاق*
جک. نود ... و ... نه
...
شلاق*
جک. ص...صد و... پ...پنجاه
ا.ت. خوبه. بعدش شوکر رو آوردم
جک. نه نه لطفا
ا.ت. نه؟
ا.ت. نگهبان بیا اینجا.
نگهبانه اومد
ا.ت. بذارش روی اون صندلی فلزی و ۸۰۰۰ ولتاژ برق بهش وصل کن
هوسوک که تا اون موقع ساکت بود
هوسوک. ا.ت بسه
ا.ت. نمیخوام هوسوک. این عوضی باید آدم شه
هوسوک. اینجوری میکشیش
ا.ت. خندهای کرد میکشمش؟ خب بذار بمیره
هوسوک. تو اون ا.تی که من میشناختم نیستی
ا.ت. انتظار داری با قاتل داداشم چیکار کنم؟ ( داد ) بذارم راحت زندگیشو کنه؟ تازه این اولشه. تمام انگشتای اون دستی که باهاش اسلحهای که با اون داداشمو کشت رو قطع میکنم
هوسوک. مکس بیا اینجا. ( با صدای بلند )
( مکس مثل جک دست راسته هوسوک )
مکس. بله آقا
هوسوک. خانم جئونو از اینجا ببر
ا.ت. دست به من بزنی قبرتو کندی
هوسوک. همین که گفتم
ا.ت. هوسوک تو چه فرقی داری با یونگی؟ چرا نمیذاری تاوان کارشو پس بده؟
هوسوک. اون بدتر از اینا لیاقتشه اما تو فقط ۱۶ سالته
ا.ت. اینقدر این حرفو بهم نزن. من جئون ا.تم و مهم نیست چندسالمه. هر کاری دلم بخواد میکنم و اگه تو هم بخوای باهام مخالفت کنی فرقی با یونگی نداری
هوسوک ( رو به مکس ). ولش کن بذار هر کاری میخواد بکنه
جکو گذاشتن روی اون صندلی و برق رو بهش وصل کردن و کنترل تنظیم برق اون صندلی رو دادن بهم.
ا.ت. خب با چقدر شروع کنیم؟ هوسوک راست میگفت ۸۰۰۰ تا واسه تو زیاده ممکنه بمیری. منم نمیخوام تو بمیری. میخوام زجر بکشی. با ۱۰۰۰ تا شروع میکنیم
جک. ( داره داد میزنه )
ا.ت. ۲۰۰۰ تا
جک. نههههههه ( داد )
ا.ت. واسه امروز بسه
از زیرزمین رفتم بیرون که هوسوک هم با من اومد بیرون.
هوسوک. داری زیاده روی میکنی
ا.ت. شروع نکن
هوسوک. میخوای چجوری به جون وو نزدیک شی؟
ا.ت. از طریق جیمین
هوسوک. شوخیت گرفته؟ میخوای از جیمین استفاده کنی؟
ا.ت. نه اما
هوسوک. اما چی؟ ( داد ) نمیتونم ببینم داری اینقدر بی رحم میشی.
ا.ت. اگه بی رحم نباشم بازم عزیزامو از دست میدم ( صدای بلند )
هوسوک. همین الانم داری از دست میدی
ا.ت. چ...چی؟
هوسوک. فکر میکنی جونگکوک اینو میخواست؟ فکر میکنی من اینو میخوام؟
ا.ت. ن...نه
هوسوک. پس این انتقامو بیخیال شو
ا.ت. بیخیالش نمیشم. تا یونگی و جون وو رو نابود نکنم بیخیال نمیشم.
هوسوک. باشه نابودشون کن اما نکششون. به جیمین فکر کن که بعد از مرگ پدرش چقدر نابود میشه.
ا.ت. ن...نمیدونم.
هوسوک. خوبه اما برای نابودیشون نباید بفهمن تو خواهر عقاب نقابداری. همچنین نباید بفهمن برادرت مرده
ا.ت. نگران نباش نمیفهمن
هوسوک. خوبه. حالا هم برو لباستو بپوش با هم باید بریم خونتون و خون های اونجا رو پاک کنیم.
ا.ت. باشه
رفتم و لباسمو پوشیدم. با هوسوک و چند تا از افرادش رفتم خونه. در باز بود. آره دیگه دیشب وقتی منو بردن کی بود که درو ببنده؟ وقتی رفتم تو کوک رو ندیدم. یعنی چی؟ کجاست؟ نگاهی به هوسوک کردم. اونم مث من تعجب کرده بود.
ا.ت. هوسوک داداشم کو؟
هوسوک. ن...نمیدونم
ا.ت. یعنی چی که نمیدونی؟ ( صدای بلند )
هوسوک. نکنه یونگی اونو برده
ا.ت. اگه کوکو برده باشه خودم میکشمش
ا.ت. عمارت اصلی کوک کجاست؟
هوسوک. اونو واسه چی میخوای؟
ا.ت. منو ببر اونجا تو راه بهت میگم
هوسوک. باشه
...
بلافاصله رفتم زیرزمین. با هر بدبختی بود راه رفتن به زیرزمینو پیدا کردم. هوسوک هم اومد پیشم.
ا.ت. اون آشغاله؟ ( صورتش معلوم نبود )
هوسوک. آره
داشتم میرفتم سمتش که
هوسوک. تو مطمئنی؟
ا.ت. آره
رفتم سمتش که صورتش معلوم شد.
ا.ت. ت...تو؟
جک. ا...ا.ت
ا.ت. اسم منو به اون دهن کثیفت نیار
رفتم شلاق رو برداشتم
جک. نکن اینکارو خواهش میکنم
ا.ت. چطور دلت اومد با داداشم همچین کاری کنی؟ ( داد )
جک. دا...داداشت؟
ا.ت. جئون جونگکوک ( داد )
جک. او...اون داداش تو بود؟
ا.ت. لعنتی اون بهت اعتماد داشت ( داد )
ا.ت. هر ضربه رو که میزنم میشماری. اگه یکی رو از قلم بندازی دوباره از اول شروع میکنم. فعلا ۱۵۰ تا چطوره؟
جک. التماست میکنم ا.ت
ا.ت. خفه شو ( داد ) شلاق*
جک. ی...یک
شلاق*
جک. د...دو
شلاق*
جک. س...سه
...
شلاق*
جک. نود و ... هشت
جک از هوش رفت. رفتم و یه سطل آب یخ ریختم روش. زخماش بی نهایت درد داشت. صدای دادش بهم لذت میداد
ا.ت. فکر کردی میتونی به این راحتی بیهوش شی؟
شلاق*
جک. نود ... و ... نه
...
شلاق*
جک. ص...صد و... پ...پنجاه
ا.ت. خوبه. بعدش شوکر رو آوردم
جک. نه نه لطفا
ا.ت. نه؟
ا.ت. نگهبان بیا اینجا.
نگهبانه اومد
ا.ت. بذارش روی اون صندلی فلزی و ۸۰۰۰ ولتاژ برق بهش وصل کن
هوسوک که تا اون موقع ساکت بود
هوسوک. ا.ت بسه
ا.ت. نمیخوام هوسوک. این عوضی باید آدم شه
هوسوک. اینجوری میکشیش
ا.ت. خندهای کرد میکشمش؟ خب بذار بمیره
هوسوک. تو اون ا.تی که من میشناختم نیستی
ا.ت. انتظار داری با قاتل داداشم چیکار کنم؟ ( داد ) بذارم راحت زندگیشو کنه؟ تازه این اولشه. تمام انگشتای اون دستی که باهاش اسلحهای که با اون داداشمو کشت رو قطع میکنم
هوسوک. مکس بیا اینجا. ( با صدای بلند )
( مکس مثل جک دست راسته هوسوک )
مکس. بله آقا
هوسوک. خانم جئونو از اینجا ببر
ا.ت. دست به من بزنی قبرتو کندی
هوسوک. همین که گفتم
ا.ت. هوسوک تو چه فرقی داری با یونگی؟ چرا نمیذاری تاوان کارشو پس بده؟
هوسوک. اون بدتر از اینا لیاقتشه اما تو فقط ۱۶ سالته
ا.ت. اینقدر این حرفو بهم نزن. من جئون ا.تم و مهم نیست چندسالمه. هر کاری دلم بخواد میکنم و اگه تو هم بخوای باهام مخالفت کنی فرقی با یونگی نداری
هوسوک ( رو به مکس ). ولش کن بذار هر کاری میخواد بکنه
جکو گذاشتن روی اون صندلی و برق رو بهش وصل کردن و کنترل تنظیم برق اون صندلی رو دادن بهم.
ا.ت. خب با چقدر شروع کنیم؟ هوسوک راست میگفت ۸۰۰۰ تا واسه تو زیاده ممکنه بمیری. منم نمیخوام تو بمیری. میخوام زجر بکشی. با ۱۰۰۰ تا شروع میکنیم
جک. ( داره داد میزنه )
ا.ت. ۲۰۰۰ تا
جک. نههههههه ( داد )
ا.ت. واسه امروز بسه
از زیرزمین رفتم بیرون که هوسوک هم با من اومد بیرون.
هوسوک. داری زیاده روی میکنی
ا.ت. شروع نکن
هوسوک. میخوای چجوری به جون وو نزدیک شی؟
ا.ت. از طریق جیمین
هوسوک. شوخیت گرفته؟ میخوای از جیمین استفاده کنی؟
ا.ت. نه اما
هوسوک. اما چی؟ ( داد ) نمیتونم ببینم داری اینقدر بی رحم میشی.
ا.ت. اگه بی رحم نباشم بازم عزیزامو از دست میدم ( صدای بلند )
هوسوک. همین الانم داری از دست میدی
ا.ت. چ...چی؟
هوسوک. فکر میکنی جونگکوک اینو میخواست؟ فکر میکنی من اینو میخوام؟
ا.ت. ن...نه
هوسوک. پس این انتقامو بیخیال شو
ا.ت. بیخیالش نمیشم. تا یونگی و جون وو رو نابود نکنم بیخیال نمیشم.
هوسوک. باشه نابودشون کن اما نکششون. به جیمین فکر کن که بعد از مرگ پدرش چقدر نابود میشه.
ا.ت. ن...نمیدونم.
هوسوک. خوبه اما برای نابودیشون نباید بفهمن تو خواهر عقاب نقابداری. همچنین نباید بفهمن برادرت مرده
ا.ت. نگران نباش نمیفهمن
هوسوک. خوبه. حالا هم برو لباستو بپوش با هم باید بریم خونتون و خون های اونجا رو پاک کنیم.
ا.ت. باشه
رفتم و لباسمو پوشیدم. با هوسوک و چند تا از افرادش رفتم خونه. در باز بود. آره دیگه دیشب وقتی منو بردن کی بود که درو ببنده؟ وقتی رفتم تو کوک رو ندیدم. یعنی چی؟ کجاست؟ نگاهی به هوسوک کردم. اونم مث من تعجب کرده بود.
ا.ت. هوسوک داداشم کو؟
هوسوک. ن...نمیدونم
ا.ت. یعنی چی که نمیدونی؟ ( صدای بلند )
هوسوک. نکنه یونگی اونو برده
ا.ت. اگه کوکو برده باشه خودم میکشمش
ا.ت. عمارت اصلی کوک کجاست؟
هوسوک. اونو واسه چی میخوای؟
ا.ت. منو ببر اونجا تو راه بهت میگم
هوسوک. باشه
...
۴.۰k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.