part
part ⁷
ویو ا.ت
وای خدا یعنی الان جیمین راست میگه چه کار کنم اون دوست دختر داره ولش کن الان بخوابم خیلی خوابم میاد فردا با یوری صحبت میکنم
ویو یوری
رفتم داخل اتاق دیدم چراغ ها خاموش هست و فقط تنها چیزی که اتاق رو روشن کرده نور ماه هست رفتم لب تخت ا.ت و دیدم مثل یک بچه کوچولو ی کیوت خوابیده لبخند زدم و رفتم خوابیدم
(فردا صبح)
ویو ا.ت
از خواب بیدار شدم و یک حموم ۱۵ مینی گرفتم و روتینم رو زدم و موهام رو خشک کردم و بافتم و نگین مخصوص مو زدم و یک گراپ سفید پوشیدم و یک کت لی بنفش و یک شلوارک لی بنفش و تا وقتی که من آماده شدم یوری هم آماده شد یوری استایلش مثل من بود ولی آبی رفتیم پایین
یوری : صبح بخیر
ا.ت : صبح بخیر
اعضا : همچنین
ا.ت رفت بغل یوری نشست که جیمین گفت
جیمین : چرا اونجا نشستی بیا اینجا پیش خودم
ا.ت نگاهی به یوری کرد و یوری نگاهی به ا.ت
ا.ت : باش
ا.ت رفت نشست که دختره یا دوست دختره جیمین اومد داخل آشپز خانه
دختره : سلام بچه ها
جیمین : اومدی یونا
یونا : آره باز اینا اینجا چی میخوان عزیزم
جیمین : باشه برات بعدن میگم
که همون موقع گوشی دختره زنگ خورد
یونا : الان میام
ا.ت : من یک لحظه کار دارم بالا الان میام
یوری و جیمین: باش
ویو ا.ت
رفتم تو اتاق گوشیم رو ور داشتم و بعد وقتی داشتم میرفتم صدای یونا رو شنیدم رفتم دیدم داره با یکی خیلی صمیمانه حرف میزنه
یونا : آره عشقم
............................
یونا : اوهوم
که همون موقع ا.ت گوشی اش رو در آورد و فیلم گرفت
یونا : امشب برای تو هستم
............................
یونا : این جیمین آشغال هم هست دیگه الان باید تحملش کنم تا بتونم مال و اموالش رو بکشیم بالا
...........................
یونا : دقیقا اون موقع میتونیم با بچه مون با خوبی و خوشی زندگی کنیم ها خب دیگه من الان برم یک وقت شک میکنن
........................
یونا : فعلا عشقم
گوشی رو قط کرد
یونا : تو بعد بازی افتادی جیمین (پوزخند)
خب اینم از پارت ۶ امیدوارم خوشتون بیاد🔮💞
#فیک
#سناریو
#کیمنامجون #کیمسوکجین #مینیونگی #جانگهوسوک #پارکجیمین #کیمتهیونگ #جئونجونگکوک #بیتیاس
♡♡♡♡♡♡ ♡♡♡♡♡♡
ویو ا.ت
وای خدا یعنی الان جیمین راست میگه چه کار کنم اون دوست دختر داره ولش کن الان بخوابم خیلی خوابم میاد فردا با یوری صحبت میکنم
ویو یوری
رفتم داخل اتاق دیدم چراغ ها خاموش هست و فقط تنها چیزی که اتاق رو روشن کرده نور ماه هست رفتم لب تخت ا.ت و دیدم مثل یک بچه کوچولو ی کیوت خوابیده لبخند زدم و رفتم خوابیدم
(فردا صبح)
ویو ا.ت
از خواب بیدار شدم و یک حموم ۱۵ مینی گرفتم و روتینم رو زدم و موهام رو خشک کردم و بافتم و نگین مخصوص مو زدم و یک گراپ سفید پوشیدم و یک کت لی بنفش و یک شلوارک لی بنفش و تا وقتی که من آماده شدم یوری هم آماده شد یوری استایلش مثل من بود ولی آبی رفتیم پایین
یوری : صبح بخیر
ا.ت : صبح بخیر
اعضا : همچنین
ا.ت رفت بغل یوری نشست که جیمین گفت
جیمین : چرا اونجا نشستی بیا اینجا پیش خودم
ا.ت نگاهی به یوری کرد و یوری نگاهی به ا.ت
ا.ت : باش
ا.ت رفت نشست که دختره یا دوست دختره جیمین اومد داخل آشپز خانه
دختره : سلام بچه ها
جیمین : اومدی یونا
یونا : آره باز اینا اینجا چی میخوان عزیزم
جیمین : باشه برات بعدن میگم
که همون موقع گوشی دختره زنگ خورد
یونا : الان میام
ا.ت : من یک لحظه کار دارم بالا الان میام
یوری و جیمین: باش
ویو ا.ت
رفتم تو اتاق گوشیم رو ور داشتم و بعد وقتی داشتم میرفتم صدای یونا رو شنیدم رفتم دیدم داره با یکی خیلی صمیمانه حرف میزنه
یونا : آره عشقم
............................
یونا : اوهوم
که همون موقع ا.ت گوشی اش رو در آورد و فیلم گرفت
یونا : امشب برای تو هستم
............................
یونا : این جیمین آشغال هم هست دیگه الان باید تحملش کنم تا بتونم مال و اموالش رو بکشیم بالا
...........................
یونا : دقیقا اون موقع میتونیم با بچه مون با خوبی و خوشی زندگی کنیم ها خب دیگه من الان برم یک وقت شک میکنن
........................
یونا : فعلا عشقم
گوشی رو قط کرد
یونا : تو بعد بازی افتادی جیمین (پوزخند)
خب اینم از پارت ۶ امیدوارم خوشتون بیاد🔮💞
#فیک
#سناریو
#کیمنامجون #کیمسوکجین #مینیونگی #جانگهوسوک #پارکجیمین #کیمتهیونگ #جئونجونگکوک #بیتیاس
♡♡♡♡♡♡ ♡♡♡♡♡♡
- ۸.۴k
- ۱۶ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط