آن سوی آینه

آن سوی آینه
P15
_ ببخشید....اگه ترسوندمت...
(ویو ا.ت)
توی بغلش بودم .....گریه ام بند نمیومد
اون کی بود؟؟؟چرا داشت تا سر حد مرگ میزدش؟؟
اگه من نبودم حتما کشته بودش....
+ا.... هق ‌‌.... اون...ک..هق...کی.بود؟؟
_مهم نیست
+......
_ حالت خوبه؟
+ هق...ا..اره
_ خوبه .... خانوادت کی بر میگردن؟؟؟
+ ...هق ....یک......هفته...هق...دیگه
_ تا اون موقع میخوای پیش من بمونی؟
هم دلم میخواست پیشش بمونم هم دلم نمی‌خواست
ولی باید بمونم چون اگه یکی اومد و دوباره اذیتم کرد اون پیشم باشه
الان اون امید منه!
_ من....امیدتم؟؟؟!؟(تعجب)
+؟؟؟
_ (خنده)
منو به سمت اتاق برد
خونه اش بزرگ تر از چیزی بود که فکر میکردم
یه پذیرایی خیلی بزرگ داشت
چند تا اتاق در طبقه اول
و یه پذیرایی کوچکتر در طبقه دوم
یه کمد پر از الکل های مختلف
ولی مگه پری ها هم الکل میخورن؟؟؟
_ اولا که اسم اونا رو به زبون نیار دوما من پری نیستم سوما مگه اونا فقط برای آدم هاست ؟
+ ...ببخشید
منو برد توی اتاق روی تخت گذاشت و پتو رو روم کشید
_ تو بخواب من باید تا جایی برم ....زود بر میگردم باشه؟؟؟
قبل اینکه بره دستش رو گرفتم
+ ت...تو که نمیخوای بری اونو دوباره کتک بزنی؟ ها؟
_ ....خب...نه...
+ د‌....ددی؟
با شنیدن این کلمه انگار ....انگار رام شده بود
_ ولش کن...الان که فکر میکنم...لازم نیست برم
اومد سمتم پیشم دراز کشید
از پشت بغلم کرد
دستش روی سینه هام بود .....خجالت میکشیدم
_ شب بخیر...عروسک





ببخشید اگه این چند وقت فعالیت زیادی نکردم 😢🖤