𝐩𝟏

𝐩𝟏


در کتابخانه رو آروم باز کرد. فضای گرم کتابخانه، نور زرد لامپ ها، پیچک هایی که روی قفسه ها تنظیم شده بودن و محیط ساکت کتابخونه همیشه حالشو خوب میکرد. با دیدن خانم اسمیت لبخندی زد و سلام کرد. به سمت قفسه ی کتاب های افسانه ای رفت. دونه دونه کتاب هارو نگاه کرد. کتابی توجهش رو جلب کرد : 𝐩𝐫𝐢𝐧𝐜𝐞 𝐢𝐧 𝐅𝐫𝐚𝐧𝐜𝐞 ( اسم فیک) پرنسی در فرانسه.
کتاب رو برداشت و نگاه کرد.اسم نویسنده ای نوشته نشده بود.
کتاب رو روی میز گذاشت و نشست. کتاب رو باز کرد و شروع به خواندن کرد : فرانسه دارای تمدن قدیمی و تاریخ بسیار جالبی است .ولی من با تاریخ فرانسه کاری ندارم. میخوام ببرمتون به سفر. سفری به سال 𝟏𝟖𝟖𝟎 . لبخندی زد و زیر لب گفت : درست 𝟏𝟎𝟎 سال پیش.
ادامه داد : پسری بود که تمام عمرشو در عمارت بزرگی در نزدیکی پاریس زندگی میکرد. این پسر مثل اشراف زادگان بزرگ شده بود و زندگی مجللی داشت. ولی با این حال اون یه فرقی با بقیه داشت؛ اون فرانسوی نبود.........

خب همانطور که گفته بودم قرار بود همزمان با جاده ی ابدی فیک دیگه ای رو هم شروع کنم.
در مورد جاده ی ابدی راستش یه ذره به مشکل برخوردم. ولی ادامش میدم نگران نباشین😁.
برای این فیک راستش میخوام یه کوچولو شرط بزارم.
𝟏𝟎 تا لایک
𝟓 تا کامنت
مرسی که تا اینجا حمایتم کردین.
خیلی دوستون دارم باییییییی♥♥♥♥♥♥♥🌹